تولد داریم…

دیروز و پریروز این‌جا باد و طوفان بود. انگار که می‌خواست همه‌ی گرد و غبارِ عالم را بیاورد الک کند روی سر مردم شهر و روی خطوط عمیق نسخ و نستعلیق مزار تو. گرد روی چیزی بنشیند یعنی که خیلی وقت است کسی دست به‌ش نزده و برای من که هیچ‌بار سنگ مزارِ همیشه تمیزِ …

علی آباد

روز آخر قرن است. سال و قرن دارند باهم عوض می‌شوند و قضا را امروز مناسبتِ سومی هم دارد برای منی که حسین شرفخانلو باشم ۳۹ ساله از خوی! چند سال پیش در چنین روزی بود که خدا یک علی به علی‌های بی‌شماری که اسم‌شان مشتق شده از اسم مولای‌مان آقا مرتضی علی، اضافه کرد …

رخ‌نمای اولادِ کاغذیِ ششم

بگذارید همین اولِ کار اعتراف کنم که از یک جائی به بعد، نوشتن می‌شود بخشی از نیاز آدم. یعنی که اگر ننویسد – حالا هر نوشتنی در هر فقره‌ای- امورش نمی‌گذرد و مَن، بعد از آن‌روزی که آمدم این‌جا و شدم مسئول رتق و فتق امور اموات مسلمین، فراغت بیشتری برای فکر کردن و دیدن …

از شمار اسم‌ها یک تن کم؛ وز شمار عموها، هزاران بیش

از تلفن‌خانه مخابرات نزدیک چهارراه مارالان، یکی دو ساعت بعد از افطار، شبی حوالی آبان و آذر ۱۳۸۰ بود که اولین بار با او تماس گرفتم. آن سال‌ها نه  موبایل مثل الان فراوان و در دسترس بود و نه حتی خطوط ثابت تلفن را در هر خانه‌ای می‌شد یافت. ولو این‌که خانه‌اش خانه‌ی دانشجوئی باشد …

پ؛ مثل مادر!

مادرم ۲۵ سالش بود وقتی تو شهید شدی. او زن جوانی بود با هزار آرزوی ریز و درشت که لابد یکی‌شان این بود که من پا بگیرم و تاتی تاتی کنم و آن‌روز که شد، با تو دست مرا بگیرد و اولین سفرِ سه تائی‌مان را برویم مثلا پابوس شاه خراسان. یا که جنگ مجال …

روایت مادری؛ گزارش یک سفر برفی

هفت هشت سال پیش، برای برگزاری نشست معرفی و نقد کتاب یکی از همشهری‌های خوش ذوق دعوت شده بودیم به کتابخانه عمومی حکمت در شهر ایواوغلی. ایواوغلی شهری‌ست در ۳۰ کیلومتری خوی. سرِ سه‌راهی ماکو-خوی-تبریز که چندین و چند شاعرِ محلیِ خوش‌قریحه دارد، هر کدام با یک قطار شعر و جالب‌تر این‌که یکی از شعرای …

روزهای برفی

استاد تاریخ‌مان که خدا مثل او را زیاد کند و نمونه‌ی مجسم کتاب‌خوانی و کتاب‌خواریست، روزی لابلای بحثی که در فقره حضور خوارج در شاخ آفریقا در خلال سال‌های‌ قرن دوم هجری می‌کرد، بی‌مقدمه گفت «تاریخ را اگر بخواهید عینی ببینید و بخوانید، ردش را باید لابلای رمان‌ها و قصه‌ها و حکایت‌ها و داستان‌ها بجوئید.» …

بس‌که سخت است فقط گریه کردن و کار دیگری نتوانستن…

نوجوان بودم که روضه‌ها را فهمیدم. شرح معرکه‌هائی که ته‌ش به شهادت یکی از چهارده معصوم می‌انجامید و همه‌شان بلااستثناء دریغ و درد و آه و حسرت و نیسگیل داشتند. آهِ از دست دادنِ آدمی خوب که خورشید بر سر بهتر از او سایه نیفکنده باشد. وقتی چند سال گذشت و مشتری دائمی روضه شدم …

عمود شهادت

همه‌ی ما ایرانی‌ها صبح سیزده دی ۹۸ را تلخ شروع کردیم و همه‌مان با هوای ابری آن روزِ سخت خاطره داریم؛ خاطره‌ی تلخ. سردار سپه‌سالارمان در دل نیمه شب، کیلومترها دورتر از ما به شهادت رسیده بود و هر کسی که صبح بیدار شد و به هر رو که خبر را شنید، مات و مبهوت، …

تکریم و تودیع و معارفه

اسم خوبی دارد؛ مراسم تکریم و معارفه. یعنی که مدیر قبلی را به جهت خدمتی که کرده، عزیز داشتن و تشکر کردن و مدیرِ تازه نفسِ جدیدالانتصاب را معرفی کردن. که بطرز رسمی به دستگاه‌ها، ادارات و مردم بگویند که من بعد، کت تنِ کیست؟ طبیعی‌ست که تکریم و معارفه شهردار شهر با مثلا تکریم …