بایگانی برچسب: امام شهید

اربعین با بابا

از سالی که در زمان حکومت صدام، کربلا روزیم شد، هر بار و در هر سفر عکسِ پشت‌چسب‌داری از پدرم همراه برده‌ام تا به به بند آخر وصیتش که با «حسرت زیارت کربلا» نوشته عمل کنم. او وصیت کرده که اگر روزی روزگاری راه کربلا باز شد، عکسش را ببریم بزنیم زیر پای امام و …

یادداشت‌های جنگی ۱۷

تا به امروز که دارم این چند خط را می‌نویسم، سه قطره خون از شهیدستان «خوی» ریخته پای درخت دفاع مقدسی که در جنگ ۱۲ روزه تحمیلی در سر تا سر خاک ایرانِ بزرگ‌مان غرس شد. سومین شهیدمان سربازی بود روستازاده که به خدمت سربازی رفته بود به «زندان اوین» و در یورش صهاینه به …

یادداشت‌های جنگی ۰۶

یکی دو هفته پیش، فکر می‌کنم قبل از عید قربان، با حامد که حالا شده «حاج حامد» و جزء حاجی‌های امسال است حرف می‌زدم. می‌گفت دنبال آن است که ساعت پرواز برگشت به تهرانش را که اعلام کردند، بلیط بگیرد و لدی‌الورود، از فرودگاه امام صاف برود نجف زیارت امیر علیه‌السلام و سیدالشهدا و جَلدی …

مصطفای ما

علی‌الطلوع پنج‌شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ داشتم شال و کلاه می‌کردم بروم سر کار. کتم را که پوشیدم گشتم دنبال تلفنم که راه بیفتم. یک تماس بی‌پاسخ داشتم. از یک «ف.ش». آخر اسم فرزند شهیدهای دفترچه تلفنم به اختصار می‌نویسم (ف.ش). پله‌ها را یکی دو تا پائین آمدنی به‌ش زنگ زدم و خبر را که شنیدم، …

پرچم

پدرم درست سه روز بعد از به دنیا آمدن من، وقتی نتوانسته بود جبهه و عملیات والفجر مقدماتی و بچه‌های مردم را که دستش امانت بودند را ول کند و برگردد خوی بالا سرِ به دنیا آمدنِ بچه‌ی خودش بایستد، جائی گوشه‌ی بُنه‌ی تدارکات لشکر عاشورا در دشت عباس، نشسته بود به نوشتن از دریغ …

بنام نامیِ سر؛ بسمه‌تعالی، پدر!

آخرین سالی که برایت سالگرد گرفتیم و هنوز بگیر و ببندِ کرونائی، دنیا را چهار قفله نکرده بود، پیش اربابت، اربابم، ارباب‌مان در کربلا بودم؛ ۲۲ فروردین سال ۹۸. همان سالی که عیدهای اولِ شعبان را پیش سیدالشهدا جشن گرفتیم و گوشی برده بودم داخل حرم تا هرقدر که دلم می‌خواهد از شوق و شکوه …

برای چهار سالگیش

علی روز ملی شدن صنعت نفت به دنیا آمد. روز ۲۹ اسفندِ سالِ ۹۵. لابد اگر تولدش شصت و چند سال زودتر اتفاق می‌افتاد و هم‌زمان می‌شد با هیجانات اسفند سال ۲۹ خورشیدی که مردم قیام کرده بودند برای ملی کردن تولید و توزیع و فروش نفت، به‌ش می‌گفتند عَلی مِلّی! یا در محاورات ما …

راهش از کربلا می‌گذرد؟

هرکسی بخواهد در مزایده‌ای دولتی شرکت کند، باید مبلغ مختصری را به عنوان سپرده در وجه سازمان برگزار کننده مزایده واریز کند و این سپرده تا روز اعلام نتیجه مزایده در حساب سازمان می‌ماند و بعد از معلوم شدن برنده، بازندگان یکان یکان می‌آیند برای استرداد مبلغی که سپرده‌اند در حساب سازمان رسوب کند. فردای …

فخری که رفت… .

#حاج_فیروز قوجا فیروز #فخرالذاکرین به هر اسم و به هر رسم؛ تو برای من نماد پیرغلامی و شیفتگی و شوریدگی و سرگشتگی بودی… با آن شعرهای ناب و ذکرهای بی‌مثالی که در شجاعت اهل‌بیت و #امام_شهید می‌خواندی و شاه‌بیتت این بود؛ دیوانه‌ی خموش به عاقل برابرست/دریای آرمیدَه به ساحل برابرست و من مگر یادم می‌رود …

سالگرد کرونائی

با خانه‌تکانی عیدِ هر سالش که از یکی دو ماه مانده به بهار شروع و در آخر زمستان تمام می‎شد، فرش و دیوار و مبل و منزلِ همیشه تمیزش را از نو گرد می‌گرفت، تا مهمان‌ها وقتی برای عیددیدنی آمدند دیدنش، فرش و دیوار و مبل و منزلش برق بزنند مثل همیشه. هر سال تهِ …