(به بهانه هفتمین سالگرد شهادت شهید حامد جوانی و انتشار چاپ هشتم کتاب شبیه خودش) کتابش برخلاف کتابهای قبلیم خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکردم سر و شکل گرفت. انگار کسی ایستاده باشد بالای سرِ کار و هی ایراد و گیر و گرفتها را رفع و رجوع کند و آدمها را به هم برساند …
در ایام تحصیل در تبریز صاحبخانهای داشتم که از بازنشستگان قبل انقلاب بود و از وفاداران به خرید هر روزهی روزنامه قَطورِ اطلاعات با ضمائمش! این مردِ مسن که از متولدین هزار و دویست و هشتاد و خوردهای بود و بس که نمرده بود داشت تبدیل به فسیلهای جامانده از دورهی دوم زمین شناسی تبدیل …
امروز تاسوعا بود، روز ابالفضل. نوحهی امروز مال ابالفضل است و حماسهای که آفریده. طرف صبح، به رغم خستگی دیشب، بُن کن کردیم برویم هیئت. و مگر میشود خستگی دلیل نرفتن و جا ماندن باشد؟ آدم یک سال منتظر است تاسوعا بیاید و روضهی مکشوف بشنود. و نوحهی عُریانِ تاسوعا را مگر میشود روز دیگری …