آیه

شبِ سومِ شعبان

نصف شب شده و نشده، حرم را می بندند تا کمی مانده به اذان صبح و نیم ساعت قبلش، صدای خفیف ضبط شده‌ای مدام repeat می‌شود که؛ مسجد برای تعمیرات و نظافت ساعاتی باید بسته شود و آرزومند قبولی عبادات زائران و مؤمنانیم و این جملات به زبان‌های مختلف آن‌قدر تکرار می‌شود تا همه را …

اِسمُهُ اَحمَـــــــــد!

خیلی که کسی برای‌مان عزیز باشد، صبر می‌کنیم وقتی که مُرد، اسم خیابانی، بلواری، سینما و کافه و فرهنگستانی را به نامش نام‌گذاری می‌کنیم که نشانِ محبت و نماد پاس‌داشت و سپاس از کارهائی باشد که کرده یا کتاب‌هائی که نوشته یا شعرهائی که ساخته و یا هر صناعت دیگری که ترتیب داده. خیلی از …

حماسه

یکم. انتخابات در کم از ده روز دیگر برگزار خواهد شد و آن‌سان که از اوضاع کواکب و رصد ستاره‌ی بخت و اقبال حضرات نامزدها برمی‌آید، مدل انتخابات هشتاد و چهار در حال تکرار است و یحتمل باید خود را مهیای انتخاباتی دو مرحله‌ای بکنیم. دویّم. در صورت تحقق فرض فوق، احتمال غلبه‌ی کاندیدای مدافع …

ید الله مع الجماعه!

یکی می‌گفت: اگر روزگار جنگ بود و مردم و مسئولین بیش‌تر به تکلیفشان پای‌بند بودند تا هوای نفس و خواهش دل‌هاشان، همین حضرات معزز کاندیدای تأئید صلاحیت شده دست به دست هم می‌دادند و هر کدام می‌رفتند آن گوشه از کار را که توانِ انجامِ به‌ترش را دارند می‌گرفتند و این‌همه حرفِ خوب و عملِ …

لَئِن شَکَرتُم؛ لَاَزیدَنَّکُم

از همه‌ی اعزّه‌ی گرامی که قدم رنجه فرمودند و در رونمائی از کتاب شرکت کردند سپاس‌گزارم. امید دارم کتابی که کلمه به کلمه‌اش نقش عشق بود و مشق صدق، مورد قبول و رضای شهیدمان بوده باشد و باز ما را به حریم کبریائیش راه دهد و آن نادیده‌ها را بنمایاندمان. پارسال درست در هم‌چه روزی …

وَ مَن یَتَوکّل عَلی الله…

نایلون را که گرفت، شوق دوید توی چشم‌هایش که؛ خدا را شکر! نمی‌دانی چه‌قدر دلم هوای … کرده بود. خندیدم که؛ کاش از خدا چیز به‌تر و بزرگ‌تری خواسته بودی! خدا که ندار نیست. بخیل هم نیست. می‌خواستی، می‌داد خب! با همان شوقی که هنوز در غلیان بود و می‌دانستم به این زودی‌ها ته‌نشین نمی‌شود …

خوشا آنان که از “او” می‌نویسند…

مفتخرم که اولین اثر ِ چاپیِ مستقل‌ام هم‌زمان با ایام سی‌اُمین سال‌گردِ شهادتِ شهیدمان و به نام نامی او به زیور طبع آراسته شد. مفتخرم که لایق نوشتن از “او” و از “خط و خال و ابرو” شدم. مفتخرم که در دوازده روایتِ ناب از چشم‌هائی که پدرم را دیده‌اند، نقشِ تصویر ِ مردی را …

انا اعطیناک الکوثر

گروهِ ده بیست نفره‌ی خانم‌های جوان، با حرکتی منظم بین زنجیره‌ی انسانیِ مردانشان که حائل حلقه‌شان بودند و در هیئتی یک‌شکل، با حجابِ کاملِ لبنانی که آرام و هم‌صدا با دست‌هائی به حالت قنوت، در سعیِ بینِ صفا و مروه دعای فرج را زمزمه می‌کردند، ابهتی به مسعی داده بودند که نگو. لهجه‌ی شیرینِ لبنانی …

و العاقبه للمتّقین

نشستن بر سفره‌‌ى رنگین متاع دنیا، از بزرگترین آفتها است. آلوده شدن به صله و احسانِ صاحبان زر و زور و نمک‌‌گیر شدن در برابر طاغوت‌هاى شهوت و قدرت، خطرناک‌‌ترین عامل جدائى از مردم و از دست دادن اعتماد و صمیمیت آنها است. منیّت و قدرت‌‌طلبى که سست‌‌عنصران را به گرایش به سوى قطب‌هاى قدرت …

دائمن یک‌سان نباشد حالِ دوران…

دلم برای روزهای گرمِ بهار هشتاد و چهار که دل یک‌دله کردیم و مردی از جنسِ مردم را سر دست گرفتیم و تا پاستور بدرقه‌اش کردیم تنگ شده. دلم برای روزهائی که او هنوز از جنس مردم بود و برای روزهائی که کارستانش کار برای مردم بود تنگ شده. دلم تنگ شده برای آن زیر …