اگر پرسند که احکام کفش دوزی چند است؟ جواب بگو که چهار است: اول با طهارت بودن. دویم راست بودن. سیم چون به کارخانه درآید این اسم را گوید: الهم افتح لَنا ابواب رحمتک و الدولَه و الکَسب و برحمتک یا ارحم الراحمین. چهارم چون پشت تخته نشیند این اسم را بخواند: سبحان الله و …
روزه نمی گیرد. به رویش نمی آورم. دنبال راهی ام که بفهمانمش که از کار زشتی که می کند دلخورم. باید جوری حالی اش کنم. در به در دنبال بهانه ام. تصمیم گرفته ام در این مورد به خصوص، حرفه ای عمل کنم. … سر ظهر است. کم کم داریم جمع می کنیم که برویم. …
حرف های قشنگی که یادم داده بودی، ته کشیده اند. این روزها در شوره زار سکوت در به در دنبال جرعه ای کلمه ام. آی تو که آن بالا، از آن بالا، روزی کلمه باریدی بر مردی که دوست ترینش می داشتی…( انّا انزلناه فی لیله القدر) و کلمه می باری و تقدیر بر مردی …
آدم عیاری است. نسخه ی بروز شده ای از جوانمردی و مرام و لوطی گری. سال های سال کردستان بوده. یعنی بعد از این که بابا شهید شد، جنوب را بی خیال شد و کج کرد سمت کردستان و تا آخر جنگ آن جا ماندگار شد. بعد جنگ هم رفت پی درس و مشق و …
بعضی وقت ها غلطی که می کنی آنقدر گنده تر از دهانت هست که کارت با عفو و بخشش راه نمی افتد. زمزمی که گناهت را بتواند بشوید، لابد باید چیزی بالا تر از عفو باشد که اسمش را گذاشته اند: صفح! عفو، گذشت از مجازات است ولی صفح یک درجه بالاتر است. صفح این …
آدم که داخل ماجرائی باشد بیشتر ِ ابعاد قصه را نمی شود- نه که نخواهد – ببیند! داخل ماجراهای ما حیرانی زائد الوصفی حکم فرماست. می گفت: حیرانی، اضطراب می آورد و اضطراب خصیصه ی خوبش اینجاست که تصمیم آدم را دقیق تر از آب در می آورد! آی تو که آن بالا نشسته ای! …
بعضى از شهداى سرافراز ما بحمدالله شهرت همگانى دارند، همه اینها را میشناسند؛ خیلىها هم هستند که نه، پیش اهل آسمانها البته مشهورند؛ آنها را ملائکهى خدا خوب میشناسند؛ اما در بین ماها، شاید خیلى معروف نیستند؛ به اینها بپردازید، سراغ اینها بروید… حضرت ِ آقا. دی روز. دیدار فرماندهان سپاه. ============= *.- (سوره ی …
و مِداد چیزی باشد که می آید بَر ِ اتصال از مَددی…
امّی بود. مهربان. با چهره ای گشاده و پیشانی ای فراخ. با دستهائی گرم و پدرانه. با بارانی از کلمات. با چشم هائی گیرا و اَبروانی به هم پیوسته. با رحمتی که برای عالمیان آورده بود. با شدتی که بر دین ستیزان داشت. و جبروتی در سیمای ملکوتی اش. با عطوفتی که او را هم …
و اما مکه شهر سنک های خارا و بولدوزرهای کوماتسو که شب و روز دل شهر را خالی می کنند تا بجایش سیمان و میلکرد بتنند و هتل و بازار در بیاورند! شهر ساعت بزرکی که سایه اش بر بیت سنکینی می کند… شهر ببسی کولا و تویوتا و جی ام سی شهر بوق های …
