اولین بار، پانزده سال پیش روز عید قربان، نام مقتدا صدر را پای اعلانی دیدم که روی تیر برقی ما بین بازار و باب الساعه حرم امیرالمومنین زده بودند. (آن اعلامیه را هنوز بین کاغذهایم دارم.) آن روزها، سیدمقتدی جوانی بود با ریشی پرپشت و عمامهای درشت که پارچهی سفیدی را به نشانهی کفن روی …
عراقیها مسلمانان ساده دلی هستند. ساده دلی و ساده فهمیِ دین، خیلی جاها گره از کار آدم میگشاید. اصلا اساس دینِ خدا هم بر سادگی و سهل گیری است. بین پرانتز و مثالاً عرض میکنم که نمونه این ادعا داستان گاو بنی اسرائیل است و اگر بنی اسرائیل همان اولِ کار که وحی رسید برای …
تو سالی به دنیا آمدی که جنگ تمام شد. روزهای جنگ، فرهنگ جبهه، مشی مردمی که مشغول مقاومت هشت ساله بودند و فضای آن هشت سال را نه دیدی و نه بودی. پدرت فرمانده بود و وقت تقسیم غنائم که شد، ترجیح داد در لباس پاسداری بماند و طرف گوشت قربانیای که از زمین و …
اینکه بگویم دوستت دارم، حق دوست داشتن و عاشقی را ادا نمیکند. یا بگویم در عمق جان منی، نشانِ خوبی برای شدتی که در دوست داشتنت دارم نیست. “شوریده و شیدای تو ام” هم واژهای نیست که بشود مقصود را با آن رسانید. و من از صبح امروز که روز توست – که هر روز …
تا نیامده بود، آدم و آدمیت یتیم بود. مردانگی و انسانیت پدر نداشتند. نه پدر که حتا نماد هم نداشتند. و جبرئیل سالها بود که صدای خدا را به زمین دریغ داشته بود… . از کوه که برگشت سنگینی رسالت را که لرزه بر جان نازنینش افکنده بود را پیچید در خرقهای پشمین تا دوباره …
تدریج! یکی از بلاهای ما تدریج است، یعنی بهتدریج دچار یک حالتی میشویم [اما] نمیفهمیم، پیری خودمان را نمیفهمیم؛ تدریجی است. کسی را که شما بیست سال است، بیستوپنج سال است ندیدهاید، حالا میبینید، پیری او را میفهمید، اما پیری خودتان را که تدریجی است و پیری آن دوست همراهتان را که دائم با هم …
بهارهای آمده بعد از تو سی و پنج تائی شد. و من ماندهام با گوشهی دلی تنگ و با چشمهائی یتیمِ ندیدنت و آغوشی یتیمِ نفشردنِ تنت در تنم. -تا تنت بشود وطنم!- قبلتر، بچهتر که بودم، فکر میکردم که رفتهای و نیستی و دلم بیشتر بهانهی نبودنت میکرد اما این روزها از رد عمیقت …
دیروز سالِ سیدمرتضا بود. بیست و پنجمین سالِ شهادتش. سیدمرتضای آوینی که حضرت آقا لحن و متن و منشش را دوست داشت و فهمیده بود که از اهالی آسمان است و آسمانی است و راههای آسمان را بلد است. سیدمرتضا را با روایتِ فتحِ پنجشنبههای دههی هفتاد و آن موسیقیِ غمدار و خاص و منحصربفردش …
رسم شهر ما این است که در تشییع جنازه، مردها همراه تابوت تا سر قبر بروند و منتظر بایستند برای انجام تشریفات شرعی ِدفن تا وقتی کارِ خاکسپاری تمام شد، سر مزار، دعای خیرِ روحانی در حق مرحوم تازه درگذشته را آمین بگویند و بروند رد کارشان. اصلش هم این است که خیلیهایی که برای …
بین پدرها، بین پدرهای آسمانی – که امروز به واسطهی روز پدر به یادشان هستیم – بودند پدرهائی که لذت پدر شدن را نچشیده، آسمانی شدند. مردانی که حسرت به آغوش کشیدن فرزند را به بهشت بردند و وقتی پدر شدند که دیگر در این دنیا نبودند و اسمشان را گذاشتند روی پسرهاشان. که تاریخ …