با لباس یکدست سبز، و آرم زیبائی که در سینهی چپ روی قلبش دوخته شده بود، جلویم ایستاد. طول کشید تا چشمم بر تشعشع ساقههای نورانی آفتاب سحرگاهی غلبه کند و چشمهایش را ببینم و بفهمم که این جوان رعنای تازه پاسدار شده، مصطفاست. خاک باران خوردهی مزار شهداء، در صبحی دلانگیز، شاید هماین یک …
در عهد حکومت شیاطین بر کرهی خاکی و در زمانهی از رونق افتادن سکهی یاد خدا، مردی از خویش برآمد و کاری کرد کارستان. مردم را از دورترین نقطهی آفریقا تا قلب فرانسه و آمریکا و شوروی به تأمل این معنا واداشت که میشود خدائی بود و حکومت کرد. مردی که عبای مشکی میپوشید و …
خبر را یکهوئی بهش دادم؛ «پاسپورتت را زود برسانش بهم تا کارهای ثبت نام و ویزایش را ردیف کنیم. سر برج انشاءالله عازمی.» بیمقدمه و بیآنکه ذهنش آمادهی شنیدن همچه خبری باشد. طول کشید تا بگیرد چه میگویم و اشکش جاری شود. روی لایهی اشکی که چشمهایش را پوشانده بود، شنید که یک بندهی خدائی، …
“خوش به حال او که پیش از آنکه مرگ لحظهای به بردنش فکر هم کند بی هوا پرید… چند عکس و یک خبر… از او همین به ما رسید چند عکس و یک خبر و نام کوچکش نام کوچکش «جهاد» بود نام خانوادگی: شهید” +
نماز که تمام شد، دستش را جلو آورد که دست بدهیم. نیم خیز شده بود که برود. دستم را که داشت میفشرد، درآمد که «الاهی دستت برود بخورد به ضریح آقا امام حسین» و گفتم«الاهی قسمت شما هم بشود. نه یک بار که چارده بار… .» پایش سست شد. نشست. دست گذاشت روی پیشانیاش و …
از حُسن اتفاق، شروع کار برای تو مصادف شد با بیست و هشتمین سالگرد روزی که آسمانی شدی و از قضاء در ساعتی از روز که میگویند از خاک خون رنگ شلمچه تا افلاک پر گشودی… . برادرت بیهیچ بغض و حسرتی از تو میگفت و میگفت تو هنوز و همیشه در تمام این بیست …
در فرهنگ عامهی عراقیها، اربعین علاوه بر زیارت امام حسین، حاوی زیارت امام سجاد علیهما سلام نیز هست. راه به راه در مسیر پیاده روی دستههای شبیهخوانیای راه میافتند که روضهی مصور بازگشت کاروان اسرا به کربلا هستند و شاخص کاروانیان حضرت علی ابن حسین علیهما سلام است و انگار مردم همقدم امامِ بعدِ سیدالشهدایند …
و کسی جز امام قادر نیست کینههای کهنهی دو ملت را طوری از دلها بزداید که تو انگار کن از روز اول هیچ کینه و قهر و غضبی در بین نبوده و انگار نه انگار که این دو کشور تا همین چند سال قبل برای هم تیغ از رو بسته بودند و امروز به مدد …
راه به راه کسانی بودند که تو انگار کن طلبهاند و صندلی و میز پلاستیکی گذاشته بودند و نشسته بودند سر راه زوار که قرائت حمد و سورهشان را گوش بدهند و اگر لازم بود تصحیحش کنند. حمد و سورهات را که میخواندی و اگر غلط نداشتی، کاغذی میداند به دستت که یک طرفش سورهی …
یک هفته قبلِ اربعین خودشان را رسانده بودند کربلا. توی هنوز خلوتیِ حرم، با فراغ بال زیارتشان را که کرده بودند آمده بودند نجف و بعد کاظمین و احتمالن سامراء و باز برگشته بودند نجف که این بار پیاده زائر اربعینِ امام شهید شوند. حالشان خوب بود. نشسته بودند به استراحت و چای و عمود …
