شغل و شماره ی تلفن من طوری است که مجبورم به همه ی تماس های شناس و ناشناس در همه ی ساعات شبانه روز جواب بدهم. دردسری که حتی تغییر شماره ی تلفن همراه هم نمی تواند مرتفعش کند. دردسر بزرگتر این است که آدمهائی که تماس می گیرند ما را به اسم و رسم …
بالادستی ما مردی است مدیر و مدبر و کارآزموده و البته مهم تر از همه ی این حُسن ها، دوستِ بابا! و به عبارتی رفیق گرمابه و گلستان ایام مسئولیت بابا در تدارکات لشکر ۳۱ عاشورا… و تو انگار کن برادرش. نمی خواهم از لطفی بگویم که به ما داشته و دارد. که اگر کم …
بدم می آید! بدم می آید از روزهای اول سال. از تعطیلی چند روزه ای که تهران نشینان را برمیگرداند شهرستان و قاطی آنها “سرداران دمپائی پوش” هم نزول اجلال می کنند به شهر آبا و اجدادی که طبق قرار نانوشته ی هرسال، جمع شوند در مسجد قدیمی ای که پاتوق مشترک نسل ما و …
پسرک، بی چاره و لرزان ایستاده بود جلوم. نگرانی از عمق چشم هایش می جوشید که مبادا انگشت اشاره ام سمت او برود. چند دقیقه ی قبل، او را دیده بودم که زنگِ در ِ خانه ی یکی از همسایگان را به بهانه ی خواستن عیدی زده بود و توپیده بودم که حق ندارد نصف …
خستگی از چشم هایش می بارید. این که بیست ساعت بنشینی یک جا و جُم نخوری و حواست به همه چیز باشد و غذای سرد و دیر به ت بدهند و وسط کار فرصت نیم ساعت چرت زدن و حتی مجال چند لحظه کش و قوس دادن به عضلاتت را نداشته باشی کافیست که آدم …
ساعت چهار صبح است. انتخابات تمام شد. و شد آن چه شد! حالا شنبه ی بعد از انتخابات دشمن شکنی است که حضور مردمان سیلی محکم مدنظر حضرت آقا را در گوش دشمن نواخت! سوال اینجاست که مای ِ دشمن شکن، که با مشت های پولادین، کاخ پوشالین توهم دشمن را در هم کوبیده ایم، …
انتخابات مجلس هفتم جمعه ای بود در اسفند سال ۸۲ که من و چندتای دیگر از دوستان مامور نظارت بر حُسن انجام انتخابات بودیم در روستائی صعب المسیر که شب قبلش برف باریده بود تا زانو و با چه والذاریاتی خودمان را رسانیده بودیم به محل صندوق اخذ رای و تازه آن جا بود که …
سیاسی نویسی ِ این چند شب اخیر، آمار بازدید ما را به دو هزار و خورده ای رساند و دوستان ِ پی گیر ِ این صفحات را به وجد آورد و من را نیز. ولی من دوست تر می دارم با همان همراهان دیده و نادیده و شناخته و ناشناخته ی سابق، حرف دلی بزنم …
دی روز آن همه شهید در یک «جبهه» جا شدند! امروز ۳۰ رزمنده که آن همه شهید را به چشم دیده اند در «این همه جبهه» جا نمی شوند… حالا این که بلبشوی متحدان و پایداران و ایستادگان و حامیان و منتقدان و معتدلان تهران است… درد بزرگتر در شهر ۳۰۰۰۰۰ نفری ماست که ۳ …
