شهیدانه

ابر و باد و مه و خورشید و فلک…

بقول او “وقتی شما بلدید هر کارِ شدنی و ناشدنی در عالم را شدنی کنید” وقتی می‌توانید، “روی هر کاری در عالم ماده مؤثر باشید” وقتی می‌شود “همیشه‌ی خدا از شما انتظار معجزه و خرق عادت داشت” چرا کاری نمی‌کنید ظرف کوچک روح ما به قدر فهم‌تان بزرگ شود. چرا نمی‌شود؟ چرا نمی‌خواهید؟

وداع

خوش‌تر آن باشد که سرّ دل‌بران گفته آید در حدیث دیگران یعنی؛ حتا یک قطره اشک نریخته. از صدقه سر آرامشی که وقتِ خداحافظی، از برق نگاه حامدش ربود و هنوز رد آن نگاه گرم و آن وداع آخر در لحظه لحظه‌اش جاری مانده… .

حسرت

اولش فکر می‌کردم مال ترکیب رنگ زیبای تصویر است که مردم مشتاقانه دنبال آدم می‌افتند تا عکس و متن روی کوله را بخوانند. این مردمی که می‌گویم را در شعاعی به وسعت ایرانیِ فارسی زبان مدنظر بگیرید تا عربِ عراقی و سوری و کویتی و اروپائیِ انگلیسی زیان. سوال‌های نفر اول و دوم و… دهم …

حسرت

ازدحام نفس‌گیر مرز را که رد کردیم، تا بچه‌ها تجدید وضو کنند و نماز ظهر و عصرشان را بخوانند، عکس‌های شهید را آویختیم از کوله‌ پشتی‌های بچه‌های گروه. چند تائی را هم که اضافه مانده بود را گذاشتم توی کوله‌ی خودم. یکی دو کیلومتر تا کراچ (گاراژ) عراقی‌ها راه داشتیم و عکس‌های خوش آب و …

کربلا ما را در خیل کربلائیان بپذیر…

سخت است آدم بیست سی میلیون نفر زائر داشته باشد و هوای تک به تک‌شان را داشته باشد و به تک به تک‌شان برسد و حتا اسم تک به تک‌شان را بداند و احوال همه‌شان دستش باشد. سخت که نه. غیر ممکن است. کار هر آدمی نیست هوای این‌همه میهمان را داشتن. این فقط از …

قرآن مأنوس

اولین قرآنش را با اولین دست‌مزدی که از پدرش گرفت خرید. با اجرت گره‌هائی که در جان تار و پود قالی‌های کارگاه پدرش زده بود. جانش به جان قرآنش بند بود. از روی آن برای جلسات شبانه‌ی قرائتی که دوست پدرش برگزار می‌کرد، تکلیف هر شبش را روان می‌کرد که توی خواندن تپق نزند. بعدها …

دوش وقت سحر از غصه نجاتش دادند

گفت از وقتی که تو را بعد مدت‌ها دوباره دیده، دیدش به دنیا امیدوارانه‌تر شده است. باورش شده که خوبی‌های دنیا تمام نشده‌اند و باریکه‌ی نوری که از رحمت در زندگی‌اش مانده نجاتش داده. الغرض، پر از شوق شده بود بعد از آن وقت سحر که از غصه نجاتش دادی… .

دیدار

فرق من و او، دی‌روز وقتی دیدیمت این بود که او قبلن بخت دیدنت را داشت و من نه. تو را جزء به جزء یادش مانده بود. اجزای ابروها و گردی صورت و برجستگی‌های گونه و نوع قرار گرفتن گوش‌ها و پرپشتی موهای مجعدت را. حتا یکی را آورده بود که به تو رفته و …