نه برادران! چیزی عوض نشدهاست و هنوز هم اَسالاساس بنای انقلاب اسلامی بر مبارزه است و هنوز هم ما محتاج هستیم که روح حماسه و ایثار را در میان مردم زنده نگاه داریم، بسیج را تقویت کنیم، اسلحه بسازیم، عاشورا را حفظ کنیم، فرهنگ مصفای عاشورائیِ جبهههای جنگ را اشاعه دهیم و خود را برای …
عمو زنگ زد. هیچ فکر نمی کردم روز شهادتت یادش مانده باشد. بالاخره صاحب چند باب کارخانه و کارگاه و پروژه که خیلی وقت ها حتی یادش می رود نهارش را خورده یا نه، بعید بود یادش بماند بیست و خورده ای سال قبل کی و کجا به ترین دوستش را از دست داده … …
هنوز و هر روز به احترام اسم نیکوئی که از تو برایم مانده نام کوچک من، عزیز می شود و به حرمت آن آن بهار بی بازگشت که تو در بیست و دُویُّمین روزش شکوفه دادی و به بار نشستی مرا به نام تو می خوانند! از آن روز که نام نامی ات وارد جرگه …
کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید! تفاوت اینکه کسی کارش را برای خدا بکند با کسی که برای خدا کار کند زیاد نیست فقط همین قدر است که ممکن است حسین علیه السلام در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا … آسید مرتضای آوینی. اعلی الله مقامه …
حتی اگر نخواهم – که نمی خواهم! – این روزها باید! بیایند و بروند و طی شوند. گذار از روزهای سخت، سخت است و گذشتن از فضای غبار آلود این روزها سخت تر. مرادم به من آموخته که روزهای فتنه گون را باید با چراغ بصیرت و تدبیر و عصای صبر و حلم طی کنم. …
و از آن روز، دیگر آتش بر یاران حسین سرد و سلامت است و تیرها پیک های بشارتی هستند به بهشت. تیرها می بارند… تا بین ما و حیات دنیا را، هر چه هست، ببُرند و رشته توکل ما را محکم کنند و ما را به یقین برسانند و سِرّ آنکه آتش بر ابراهیم گلستان …
جنگ تمام شده بود. چند نفر سطل رنگ به دست، داشتند از دیوار سینما بهمن میرفتند بالا. روی دیوار نوشته بود: «ما بر ظالم میتازیم و از مظلوم حمایت میکنیم.» دیوار را رنگ کردند و جایش نوشتند: «ما شریک غم همه مظلومان تاریخ هستیم». از اینجــا
نوشته بود: چهلم پدر، جنگ تمام شده بود همه جا امن و امان همه چیز سر جایش برگشت جز پدر من، جز پدر شما، جز پدر خیلی های دیگر… و نوشتمش: و اتممناها بعشر! حالا نمی دانم شب عیدی چرا دلم هوای باران کرده؟ شاید بقول ایشان: باران واژه بعیدی شده این روزها… روزهای پاییزی …
خیر سرمان! رفته اند جنوب برای تجدید عهد و این حرفها. بماند که در جلسه ی توجیهی و تقسیم کار عوامل اجرائی اردو، یارو مسئولشان برگشته گفته: ما اصلن!!! برای تفریح و دل خوشی می رویم آنجا و به تحکم پرسیده: کسی مساله ای ندارد؟ الغرض، الان وسط راه که دارند می روند به فکه، …