از وقتی هتل خلوت شده و کاروانهای “مدینه بعد” راهی مدینه شدهاند، عوامل خدماتی هم کمتر شدهاند و مدیر ثابت هتل از بچههای ما خواسته اوقات سرو غذا کمک حالشان باشیم. حاج سعید سرپرست رستوران هتل و مقسّم غذا، بچهی شاهعبدالعظیم است و باحال و از لوطیهای روزگار. شب به شب که نوبت پست ماست، …
بعد آنهمه انذار و تبشیر در جلساتی که در نود درصدشان شرکت نکردهبودم و شرکت کنندگاتنش بیشتر از آموختن مناسک و شرایع حج، یاد گرفتهبودند حج و انجام اعمال آنرا چون قلهای رفیع، دست نایافتنی ببینند و از هیبتی که برایشان از سختی ادای مناسک حج ساختهبودند واهمه داشتهباشند، آنقدر که از هول و ولای …
مسجد شیعیان مدینه در منتهی الیه جنوب شرقی حرم حضرت رسول در یکی از فرعیهای تنگ و محلههای کمتر توسعه یافتهی مدینه قرار دارد. زائران عمره و تمتع به فراخور حال و شوق، وقتی برای دیدار با شیعیان غریب مدینه میگذراند و در مسجدی که بنای خیر آن توسط مرحوم شیخ العَمری گذاشته شده و …
این روزها کارمان شده این که کار کنیم و بسازیم و ببافیم و سر هم کنیم و شب و روز را یکی کنیم و جد و جهد کنیم که کار ماندگار کنیم که فردا روز به خاطرهاش به یاد روزهائی که با جد و جهد و تلاش شب کردیمشان دل خوش کنیم… این همه فقط …
ما مفتخریم که راه هر سفرمان و میل هر نظرمان و غایت هر عملمان جز به | رضای آل محمد | [صلواتاللهعلیهماجمعین] ختم نمیشود… یا حضرت ضامن! ممنونیم که ما را شیدای گنبد غرق نور و طلایت کردی… ممنونیم که ما را در شمار شیعیانت قرار دادی ممنونیم که ما را برای خود سوا کردی …
هر کس هر جا و هر وقت که یاد تو بیفتد اول از زیبائی چشمهایت میگوید و فرحی که در چهرهی همیشه خندان تو دیده! نمیدانم چرا بعد اینهمه سال، رسوب آن نگاه پر از شوق و آن چهرهی پر از شادی مانده در دل کسانی که تا نسبت من و تو را کشف میکنند، …
یاد باد آن روزها که اول هر کاغذی که سوی هم روان میکردیم نوشته بود: للحق! و این “لِلحقِ” پررنگتر از متن که اول حرف میآمد، یادمان میانداخت که حرف و کار و عمل و عکسالعمل همه باید برای حضرت او باشد. یاد باد آن همه شور که در غوغای هجر تو شوره زار شد. …
در بین حروف الفبای فارسی حرفهائی هست که ادایشان شیرین است و شنیدن آن از لب و دهن کسی که دوستش داری شیرینتر… |چ| را طوری سلیس و دقیق و شیرین ادا میکرد که روزگاری دوست داشتم همهی کلمات زبان فارسی اول و وسط و آخرشان |چ| داشتهباشند و او با ظرافتی که چاشنی کلماتش …
یقین دارم؛ ثواب و برکت بوسه بر دست و بازوی شیرمردی سبزپوش در قوارهی |علی آقای فضلی| کم از دیدار و مصاحبت با شهیدان ندارد. و دیروز، وقتی دست مردانهاش دستانم را به گرمی فشرد، شوری در جانم افکند که حس شیرین شهود شهادت تا عمق جانم دوید… خدا نگهت دارد برای ما سردار!
طعم ترش آلبالو وقتی بگذاری خوب دم بکشد مینشیند در جان چائی که عصر دم میکنی. و یادت میافتد “آنـــا” که رفت خیلی طعمها را با خود برد و اینهمه سال بی او کسی نبوده چای آلبالو بدهد دستت که بگوئی: ممنون! من چیز ترش دوست ندارم! خدایت بیامرزد “آنــا” قدر داشتن تو در فراق …