الهی؛ از زلزلهای که فرستادی و تکانی که در جان و روح و جسممان در شب رویائی لیلۀ قدر دادی، بر میآمد که خبری در راه است. چه آنکه خود فرمودهای: اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها… + و ما در پس دهشت عظیم زلزلهی سختی که بلا بود و به قاعدهی لطف …
برادر شهیدم! این شانزده شبی که نشستهام پای سفرهی حضرت رحمان و از روزی بیمنتهای او، روزهام را افطار کردهام، هیچ کدام گواراتر از رزقی نبود که در شامگاه شانزدهمین فصل میهمانی، در جوار تو نصیبم شد و بعدتر بود که فهمیدم: هیچ کار دنیا بیحساب نیست و تقدیر این بود که افطار شانزدهم و …
اسمم توی لیست افسری بود که میگفتند محال است کسی را زیر پنج بار “قبول” کند. و آنقدر سختگیر است که آزمون خانمها را نمیدهند دست او و کار کسی که امتحانش را او بگیرد با کرامالکاتبین است و … حالا افسر سختگیر آزمون که بلیط ما به نام او در آمدهبود، ایستاده بود زیر …
وقتی گفتی “کتاب انقلاب ما قرآن است” و گفتی “مشکل بزرگ جوامع اسلامی، دوری از قرآن است” و همین چند روز قبل در مشهد و در دیدار اهالی قرآن فرمودی “ما افتخار میکنیم که در این دنیاى مادى، پرچم حاکمیت قرآن و اسلام را اول ما بلند کردیم” و همانجا و قبلتر بارها گوشزدمان کردهای …
سالهای پنجاه و پنج و پنجاه و شش، مسجد حاجبابا مرکز بچه مسلمان های انقلابی شهر بود. مرحوم حاج شیخ جابر فاضلی روحانی مسجد و سرآمد علمای شهر، روی حساب محبوبیتی که بین مردم داشت و حکومت نمی توانست زیاد به پر و پایش بپیچد، بچه مسلمان ها را گرفته بود زیر پر و بالش …
حضرت صاحب سلام. جشنهای شعبانیهمان هم تمام شد. امروز باید ریسهها را وا کنیم و پرچمهای رنگی «یا زهراء» و «یا حسین» را که از سومشعبان برافراشته بودیم و تا دیروز بودند تا نشان دلخوشی و روزهای سرورمان باشند. پرچم و ریسه و شربت و نقل و نبات تولدت جمع شد تا سال دیگر که …
شهرداری بهترین و مطمئنترین و دم ِ دستترین بنگاه زودبازده اشتغال است. خاصه اشتغال در صنف ما که اولن طرف حسابت پیمانکار خدماترسانی ست که کسی را به کار میگیرد که نه گیر و گور اخذ مجوز و گزینش و محدودیت سن و صلاحیت عمومی دارد و نه محدودیت در بکارگیری و سواد و تحصیلات …
آب زدهبود از زیر دیوارههای غربی خانهها و بعد عبور از پی و کف، از زیر دیوارهای شرقی کوچه آمدهبود بیرون. یعنی آب رفتهبود زیر خانهها و عین قنات، لقیم باز کردهبود برای خودش و کل محوطهی مشتمل بر سی چهل خانه، روی آب بود. محوطهای که تا چند سال قبل باغ دلگشائی بود و …
فهمیدم توی بحرانیترین لحظههای یک پدیدهی غیرمترفبه بهمانند بارن بحرانیای که شب دهم تیرماهمان را ساخت و زار و زندگی خیلی ها را برد زیر آب کسی برنده است که دادش بلندتر باشد و هوچیگریاش گیراتر و مظلومنمائیاش عینیتر است. و اگر داد نداشتی و بیداد نکردی، تخلیهی آب از زیر زمینِ تا سقف آبگرفتهات …
خیلی که آتش میسوزاندیم، بیآنکه رخبهرخمان شود، با همان نگاه تیز زیر عینکیاش که همیشهی خدا به جلو دوختهبود به اسم صدایمان می کرد که: ( کتاب! دفتر! مداد! ) و این یعنی کتاب فارسیات را با دفتر مشق و مدادت بردار و بیا کنار در، سر پا، تا آخر کلاس دفتر و کتابت را …