روزمره‌ها

بَلْ هُوَ قُرْ‌آنٌ مَّجید

وقتی گفتی “کتاب انقلاب ما قرآن است” و گفتی “مشکل بزرگ جوامع اسلامی، دوری از قرآن است” و همین چند روز قبل در مشهد و در دیدار اهالی قرآن فرمودی “ما افتخار می‌کنیم که در این دنیاى مادى، پرچم حاکمیت قرآن و اسلام را اول ما بلند کردیم” و همان‌جا و قبل‌تر بارها گوش‌زدمان کرده‌ای …

حاج‌بابا

سالهای پنجاه و پنج و پنجاه و شش، مسجد حاج‌بابا مرکز بچه مسلمان های انقلابی شهر بود. مرحوم حاج شیخ جابر فاضلی روحانی مسجد و سرآمد علمای شهر، روی حساب محبوبیتی که بین مردم داشت و حکومت نمی توانست زیاد به پر و پایش بپیچد، بچه مسلمان ها را گرفته بود زیر پر و بالش …

«آقا» را از هر سمت بخوانی، آقـــاست!

حضرت صاحب سلام. جشن‌های شعبانیه‌مان هم تمام شد. امروز باید ریسه‌ها را وا کنیم و پرچم‌های رنگی «یا زهراء» و «یا حسین» را که از سوم‌شعبان برافراشته بودیم و تا دی‌روز بودند تا نشان دل‌خوشی و روزهای سرورمان باشند. پرچم و ریسه و شربت و نقل و نبات تولدت جمع شد تا سال دیگر که …

دست‌گیری؛ فصل اشتغال روزمره‌های یک مدیر روزمره

شهرداری به‌ترین و مطمئن‌ترین و دم ِ دست‌ترین بنگاه زودبازده اشتغال است. خاصه اشتغال در صنف ما که اولن طرف حسابت پیمان‌کار خدمات‌رسانی ست که کسی را به کار می‌گیرد که نه گیر و گور اخذ مجوز و گزینش و محدودیت سن و صلاحیت عمومی دارد و نه محدودیت در بکارگیری و سواد و تحصیلات …

خانه‌ای روی آب؛روایتی از روزمره‌های یک مدیر روزمره

آب زده‌بود از زیر دیواره‌های غربی خانه‌ها و بعد عبور از پی و کف، از زیر دیوارهای شرقی کوچه آمده‌بود بیرون. یعنی آب رفته‌بود زیر خانه‌ها و عین قنات، لقیم باز کرده‌بود برای خودش و کل محوطه‌ی مشتمل بر سی چهل خانه، روی آب بود. محوطه‌ای که تا چند سال قبل باغ دل‌گشائی بود و …

داد ندار!؛ روایت سیل در روزمره‌های یک مدیر روزمره

فهمیدم توی بحرانی‌ترین لحظه‌های یک پدیده‌ی غیرمترفبه به‌مانند بارن بحرانی‌ای که شب دهم تیرماه‌مان را ساخت و زار و زندگی خیلی ها را برد زیر آب کسی برنده است که دادش بلندتر باشد و هوچی‌گری‌اش گیرا‌تر و مظلوم‌نمائی‌اش عینی‌تر است. و اگر داد نداشتی و بی‌داد نکردی، تخلیه‌ی آب از زیر زمینِ تا سقف آب‌گرفته‌ات …

دیدار در مسیل. فصل دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمرّه

خیلی که آتش می‌سوزاندیم، بی‌آنکه رخ‌به‌رخمان شود، با همان نگاه تیز زیر عینکی‌اش که همیشه‌ی خدا به جلو دوخته‌بود به اسم صدای‌مان می کرد که: ( کتاب! دفتر! مداد! ) و این یعنی کتاب فارسی‌ات را با دفتر مشق و مدادت بردار و بیا کنار در، سر پا، تا آخر کلاس دفتر و کتابت را …

ما را به تو سِرّی ست…

مشکل است این که کسی را به کسی دل برود مهرش آسان به درون آید وُ مشکل برود دل من مهر تو را گرچه به خود زود گرفت دیر باید که مرا نقش تو از دل برود… – – – – منتخب غزلی زیبا از «سیف فرغانی» رحمه الله علیه

ما را به تو سِرّی ست که کس محرم آن نیست!

طوفانی که آمد و رفت، یادم آورد باید! دل از هر چه غیر خداست کـَند. یادم آورد دل اگر دل باشد، مـِلک مطلق و مال بی شریک ِ د‌‌‌‌‌ل‌دار است. یادم آورد در خانه‌ی دل و در خلوت یار، جز یار نمی‌گنجد! فهمیدم این طوفان مشیت حکیمانه‌ای بود که خدا بنده‌اش را به آن آزمود …

دائره‌ی خدمات؛ روایت دیگری از روزمره‌های یک مدیر روزمره

تعریف شغل سازمانی ما یک سطر بیشتر نیست؛ ارائه‌ی خدمات! تعریفی که شعاع دائره‌اش از رفع ابتدائی‌ترین نیازهای بهداشت محیطی را شامل است تا ارائه‌ی سرویس‌های تخصصی با سیستم‌های روزآمد و مکانیزه. کسی در کسوت ما، نمی‌توانم و نمی‌شود و بماند برای فردا، توی کار نمی‌آورد. و نوع نیازهائی که سوی ما روان شده‌اند، دارای …