نماز که تمام شد، دستش را جلو آورد که دست بدهیم. نیم خیز شده بود که برود. دستم را که داشت میفشرد، درآمد که «الاهی دستت برود بخورد به ضریح آقا امام حسین» و گفتم«الاهی قسمت شما هم بشود. نه یک بار که چارده بار… .» پایش سست شد. نشست. دست گذاشت روی پیشانیاش و …
ما نه لایق بودیم و نه قابل. اگر به ما و آنچه از ما سر زده و میزند بود، هیهات که دستمان به ضریح شش گوشه و همقدمی با زائرانِ عاشقی که جز از وصال محبوب در سر نداشتند، میرسید. معترفم که تک به تک قدمی که تا آن کعبهی شش گوشه برداشتم، از باب …
در فرهنگ عامهی عراقیها، اربعین علاوه بر زیارت امام حسین، حاوی زیارت امام سجاد علیهما سلام نیز هست. راه به راه در مسیر پیاده روی دستههای شبیهخوانیای راه میافتند که روضهی مصور بازگشت کاروان اسرا به کربلا هستند و شاخص کاروانیان حضرت علی ابن حسین علیهما سلام است و انگار مردم همقدم امامِ بعدِ سیدالشهدایند …
و کسی جز امام قادر نیست کینههای کهنهی دو ملت را طوری از دلها بزداید که تو انگار کن از روز اول هیچ کینه و قهر و غضبی در بین نبوده و انگار نه انگار که این دو کشور تا همین چند سال قبل برای هم تیغ از رو بسته بودند و امروز به مدد …
در ساعات طلائی سحر، وقتی که اهل شب مشغول مناجات و دعا و استغفار بودند، کمی قبل اذان صبح از بلندگوی همهی موکبها صدای دلنشین قرآن بلند بود که؛ «ان قرآن الفجر کان مشهودا» + و بعد اذان و ادای فریضهی صبح هم. تا وقتی آفتاب اشعههای طلائیاش را مینمایاند. همهی زائران سیدالشهداء سحر را …
متحیری! از اینکه آقا، آقای مثل توئی هم هست. از اینکه در دستگاه و دفترش اسم تو هم بوده. از اینکه نام تو هم توی لیست دعوت شدهگان بود که توانستی اینهمه عمود را جلو بیائی و یادت میافتد لب مرز به رفیقت گفته بودی «تا با گنبد و گلدسته چشم در چشم نشوم باورم …
شهرداری هر شهری در هر نقطه از دنیا، در اولین قدمی که داخل محدودهاش میگذاری تابلوئی علم کرده که به میهمانان خوش آمد میگوید و به عمرم، هیچ «خوش آمدید»ی به قدر خیر مقدمی که در ده دوازده کیلومتری حرم و ابتدای محدودهی شهر کربلا زده بودند به جانم ننشست. و تو انگار کن خستگی …
راه به راه کسانی بودند که تو انگار کن طلبهاند و صندلی و میز پلاستیکی گذاشته بودند و نشسته بودند سر راه زوار که قرائت حمد و سورهشان را گوش بدهند و اگر لازم بود تصحیحش کنند. حمد و سورهات را که میخواندی و اگر غلط نداشتی، کاغذی میداند به دستت که یک طرفش سورهی …
راهپیمائی اربعین شاید برای اهلش امتحان ادعا هم بود. امتحان ادعای همراهی با امام. امتحان ادعای پا در رکابی. امتحان ادعای بذل جان و مال. اربعین میقاتی بود که آدم میتوانست به چشم خود ببیند که هرکس را به قدر ادعائی که میکند به سنگ محک میزنند و هرکه مقربتر است را جام بلا بیشترش …
یک هفته قبلِ اربعین خودشان را رسانده بودند کربلا. توی هنوز خلوتیِ حرم، با فراغ بال زیارتشان را که کرده بودند آمده بودند نجف و بعد کاظمین و احتمالن سامراء و باز برگشته بودند نجف که این بار پیاده زائر اربعینِ امام شهید شوند. حالشان خوب بود. نشسته بودند به استراحت و چای و عمود …