شیعه‌گی

نُه ِ دَه

می گویند: نُه ِ دی و من ناخودآگاه یاد چشمان اشک بار مادر پیری می افتم که دستان لرزانش در دست پسرش بود و صدایش می لرزید و فریاد می زد: یا حسین! پسرم، تنها پسرم، فدای علمت! فدای علی اکبرت! من زنده باشم و علم تو را بسوزانند؟

که حرامست مِی آنجا که نه یار است ندیم…

از من می شنوید هر از گاهی – همیشه نه ها! فوق فوقش چند سال یک بار – برای کسی که دوستتان دارد و دوستش دارید طاقچه بالا بیائید. گیر و گورتان اتوماتیک رفع می شود! نشان به آن نشان که دی شب ناامید و بی حوصله و بی طاقت وقتی با مهدی رفتیم سراغ …

بر خواهد گشت…

نگاه نافذ و چشم های آبی، لبخند همیشگی ِ روی لبش، لحن کلام نافذ و شخصیت عمل گرا و کاریزمای اسطوره ای دست نایافتنی مردی که مرغ خیالم در اوج ترین پروازهایش از قوزک پاهای او بالاتر نمی تواند پرید. موسای صدر، مسیح لبنان. مرد ِ مراد چمران. پدر یتیمان جبل عامل. جلودار امتی که …

نقش پیشانی ِ ما «یا فاطمه» ست!

طی این سال ها هر بار که خواسته ام چیزکی بنویسم، قبلترش چیزی از درونم جوشیده و آنقدر جوشیده که سر ریز شده و ریخته روی کلماتی که جمله هائی شده اند که باید!!! می نوشتم شان تا بقول امام عاشق، حضرت صادق علیه السلام: دل م به نوشتن شان آرام شود. خاصیت عجیبی که …

مرد مظلوم

امام صادق علیه السلام فرمودند: هرکس از شما حقّش را با دو شاهد می گیرد، در حالیکه جدّم امیرالمؤمنین علیه السلام ، علیرغم آنکه در غدیر هفتاد هزار نفر شاهد داشت، نتوانست حقّش را بگیرد! (الصراط المستقیم ،ج۲، ص۷۹)

دیده را فائده آن است که دل بَر بیند!

چشم چپش را عمل کرده است. قبل عمل پر از اضطراب و تشویش بود. حتی می ترسید سالم از عمل بیرون نیاید و آن نیمچه نوری هم که برایش باقی مانده کور شود و عمل ظریف پیوند قرنیه ی چشم چپ، منجر به کوری کامل و دائمی اش شود. چشم، و عمل پیوند و حواشی …

پهلوی ضریح توام اما به چه وضعی!

حالا که شده نوبت وام من ، از این رو اینقدر مشو جان رضا ضامن آهو زُوّار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ سر گرم طواف تو به هر شکل و به هر بو پرسید کسی ، میرسد آیا به جلو دست؟ گفتم که: من اینجا ، چه خبر دارم از آن …

پس خدا مردم را به وجود تو پناه داد.

امّی بود. مهربان. با چهره ای گشاده و پیشانی ای فراخ. با دستهائی گرم و پدرانه. با بارانی از کلمات. با چشم هائی گیرا و اَبروانی به هم پیوسته. با رحمتی که برای عالمیان آورده بود. با شدتی که بر دین ستیزان داشت. و جبروتی در سیمای ملکوتی اش. با عطوفتی که او را هم …

در حلقه ی رندان!

آی کجایید اعتکاف‌های مسجدِ جمعه؟ کجایید ایام البیض‌هایی که من هنوز هم از عطرتان سرمستم؟ کجایید نجواهای «یا مَن اَرجوه»؟ تضرع‌های «خابَ الوافِدونَ علی غَیرِک»؟ زمزمه‌های «یا مَن یَملِک حوائج السّائلین»؟ کجایید قنوتِ نمازهای مُهر خورده به یاسین و تبارک و توحید که آن سه شبِ میانه، هزار هزار پیچک در دلم می‌رویاند؟ کجایید زمزمه‌های …