پولیتیک‌

فروشی

انگشتری عقیق سال های جنگ، شده است حالا حلقه ی خوش فرمی که جایش به عوض دست راست در دست چپ است. ریش خوش دست و پر پشت آن روزها، آنکارد شده و اضافی!! اش رفته قاطی باقالی ها. جای مُهر ِ وسط پیشانی، صاف شده و گره های در هم کنار شقیقه ها حالا …

قاطی باقالی ها

رفیقی دیروز برنامه می ریخت برای حضور در جلسات محفلی کاندیداهای مطرح. می گفت آدم ِ هر کدام ِ حضرات سراغش می آید چنان دل گرمش می کنم که مپرس. به یکی شان که تازگی ها آمده بود سراغش برای یارگیری، قسم هفت قرآن به میان خورده بود که از کی تا حالا کارم را …

تلنگری به اصحاب غفلت‌زده‌ی سیاست… قربه الی الله

آقا سیدمرتضی آوینی: حُبّ نفس یا خودپرستی ریشه همه وابستگی‌هاست و نفی آن، منشأ همه قدرت‌هاست. این مطلب را در همه کتاب‌های اخلاق گفته‌اند و چه‌بسا معنای حقیقی آن را تا به امروز جز معدودی از انسان‌های وارسته کسی درنیافته باشد. امروز ما امت بزرگ اسلام معنای این حقیقت را به علم‌الیقین دریافته‌ایم و می‌دانیم …

تحریم داخلی!

برای نشر مطلبی در شماره گان بالا به یکی از آشنایان دست اندر کار چاپ که سال و ماهی بود از حالش بی خبر بودم سر زدم. بعد مصافحه و تعارفات معمول، وقتی دانست کار برایش آورده ام یادش آمد که عادت دارم قبل انجام کار، قیمت را طی کنم و دعوای اول را خوش …

دنیای او و آخرت من!

رفیقی زیبا می گفت که برای آبادی دنیای کسی، آخرتت را نسوزان. گیریم حالا فلان آقا منصوب شده با معزول! و نصبش هماهنگ بوده یا ناهماهنگ! یا فلان حضرت والا صلاحیتش برای انتخاب شدن توسط بنده و شما در انتخابات پیش رو، رد شده یا انکار و یا احراز و یا تائید، من و شما …

ایسدی سُویوخ یا؛ چشاندن همزمان سرد و گرم روزگار

جوان تر که بودیم در روزهای خوش دانشجوئی، استحمام در خوابگاه مکافاتی داشت که شرح آن نه در مقال می گنجد و نه در مجال. خانه ی محقر و مصفای دانشجوئی ما انباری ای داشت نمور که مجمع سوسک و اقسام دیگر حشره و خزنده و جونده بود و با یک پنجره ی ریلی به …

نُه ِ دَه

می گویند: نُه ِ دی و من ناخودآگاه یاد چشمان اشک بار مادر پیری می افتم که دستان لرزانش در دست پسرش بود و صدایش می لرزید و فریاد می زد: یا حسین! پسرم، تنها پسرم، فدای علمت! فدای علی اکبرت! من زنده باشم و علم تو را بسوزانند؟

محدودیت منابع

سخت است ببینی فلان مرد ِ ساده ی حاشیه ی شهر نشین، که کوچه شان و همه ی کوچه های دور و بر خانه شان خاکی است و حالا که برف و باران آمده، سر سیاه زمستونی تا فیها خالدون او و همه ی همسایه هاش در گِل و لای است، آمده به تظلم و …

همچون فرزند شتر باش!

قبل تر رای ام را در فقره ی نفس انتخابات و انتخاب کردن و به انتخابات گذاشته شدن به عرض رسانیده ام. بماند که بعض دوستان که عمق دیدشان منتهی می شود به نوک دماغ مبارک، متعاقب آن اجتهاد فرمودند که مشرب فکری این کمترین با تفکر آسمانی امام تعارض دارد و بگذریم که حال …

فانتزی سیاسی

فکر کن یک شب سرد پائیزی – زمستانی، کز کرده ای کنار بخاری شعله ور گازی خانه تان که پیچش را تا جا داشته پیچانده ای تا هر قدر که نایش می رسد گاز بدمد در کوره ی افقی بخاری و ارتفاع شعله های آبی را که حالا بیشترشان زرد شده، بلند تر کند و …