Month: فروردین ۱۳۹۱

شبِ واقعه

وقتی دست خدا را بستند و پهلوی ناموس خدا شکافت وقتی حرمت حریم خانه ی وحی ِ خدا لگدمال آن شل چپ دست شد و گل یاس ِ سپید به زردی گرائید وقتی ماه ِ صورت کبود، رخ از آفتاب نهان می کرد و شیر خدا چاره از دست داده بود وقتی آسمان از شدت …

شهادت مادرم افسانه نیست!

می‌دانی فرق بین “ضَرَبَ” و “رَفَسَ” را؟ می دانی ضرب به زدن می گویند و رفس به لگد زدن؟ می دانی دو روایت است در نقل آن ساعت که آن حرامی آتش در گلستان وحی انداخت؟ روایت اول که می گوید: «انّ عمر رفس فاطمه حتی أسقطت بمحسن»(۱) و نقل دوم که آورده است: «انّ …

و شما از اسرار امور بی‌خبرید! روایتی دیگر از روزمره های یک مدیر روزمره

شغل و شماره ی تلفن من طوری است که مجبورم به همه ی تماس های شناس و ناشناس در همه ی ساعات شبانه روز جواب بدهم. دردسری که حتی تغییر شماره ی تلفن همراه هم نمی تواند مرتفعش کند. دردسر بزرگتر این است که آدمهائی که تماس می گیرند ما را به اسم و رسم …

حالا که رفته ای…

قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام… – – – – – – “قیصر امین پور” دفتر گزینه ی اشعار

گره ِ سی صد و سیزدهم

کاش شب که برمیگردیم از گره زدن سبزی و آشتی با طبیعت و در به در کردن خرافه ی روز سیزدهم، کسی در شهر مانده باشد تا همه ی بت ها را بشکند… آن سان که شهر از نحوست نبودنت خلاص شود… جشن شکوفا شدن بهار و بازگشت به دامن طبیعت پس از زمستان، کِی …

(وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَ‌بِّکَ فَحَدِّثْ) یا؛ شکر نعمت نعمتت افزون کند!

شکر نعمت جمهوری اسلامی و برکاتی که از روز استقرار آن تا قیام قیامت بر ما و بر اهل زمین گسترده است، در قاب کلمات ناچیز من نمی گنجد! نهالی که امام غرس کرد، امروز درخت تناوریست که سایه ی فیض آن نه بر سر ایران که تا شرق و غرب عالم گسترده است و …

همان است که بود

کم پیدایش می شود و وقتی هم که بیاید آمدن و رفتنش به قاعده ی عبور برق است از دل رعد. تند و سریع و بی ایستائی. در آن وقت محدود که می آید و می رود به هر طریق که ممکنش باشد حالی هم از ما می پرسد. شده در بین طوفان بعد از …

رساله ی رضایت-فصل دیگری از روزمره های یک مدیر روزمره

بالادستی ما مردی است مدیر و مدبر و کارآزموده و البته مهم تر از همه ی این حُسن ها، دوستِ بابا! و به عبارتی رفیق گرمابه و گلستان ایام مسئولیت بابا در تدارکات لشکر ۳۱ عاشورا… و تو انگار کن برادرش. نمی خواهم از لطفی بگویم که به ما داشته و دارد. که اگر کم …