از آن زمان که در اثر خیانتِ آن شاهِ بیشرافتِ قجری، و سر بندِ ننگنامههای ترکمانچای و گلستان، ارس را به دو نیم کردند و آب، مانعِ مامِ میهن شد و جانِ یک تکهی آذربایجان به غصب به دو نیم شد و نیمِ شمالیاش تزاری و بعدها کمونیستی شد، همیشهی خدا دلهای جنوبیها و شمالیها …
Month: دی ۱۳۹۵
تا کِی دل من چشم به در داشته باشد؟ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد – آن باد که آغشته به بوی نفس توست از کوچه ما کاش گذر داشته باشد – هر هفته سر خاک تو میآیم، اما این خاک اگر قرصِ قمر داشته باشد – این کیست که خوابیده به جای …
گفت دارد میرود حرمِ امام برای هفتِ مرحومِ تازه درگذشته. و تعجبم را که دید پرسید: تو مگر مخالفش بودی؟ و من فکر کردم، آن تازه درگذشته، چه ردّ عمیقی داشته در مراودات و روابط و سیاست و اجتماع و مناسبتهای ما گذاشت که مردمی را که رنگ نماز جمعه را ندیده بودند، – با …
فوتِ آقای هاشمیِ رفسنجانی، ناگهانی بود. او خاطرهی سالهای سالِ من و همنسلهای من بود. بچه که بودیم، در گرماگرمِ جنگ، رئیسِ مجلس بود. و هم جانشینِ فرماندهِ کل قوا. ردّ خبر و عکسها و سیاستهایش همهجا بود. مدام اسم و خبرش را در برنامهی “نگاهی به رادیوهای بیگانه” که صبحهای جمعه از رادیو پخش …
هربار که از سفر کربلا برگردد یکراست میآید زیارت پدر. به ادبِ آنکه اول بار پدرش، سالِ هزار و سیصد و چهل هشت راهِ تو را نشانش داده و او را که آن سال نوجوانی بیش نبوده، با خود همراه کرده و زائرِ کربلایت؛ چهل و هشت سالِ پیش. و میگفت هر بار که میرود، …
ببین داداش جون! محدثزادهی واعظ – خدا رحمتش کند – او قضیهی «حمّام مَنجاب» را میگفت که یک زن مسلمان و نجیب به دنبال حمام آمده بود، دید یک مردی کنار دری ایستاده؛ به او گفت که آقا حمام منجاب کجاست؟ گفت: بفرمائید همینجاست و او را به داخل خانهی خودش راهنمائی کرد. زن بیچاره …
نامش با عراق تلفیق شده بود. انگار که سرزمین پر آب عراق، چیزی جز او ندارد. جا به جا و هر جا، اسم و عکس و فیلم او بود. در هیئت ژنرالی که سان میبینید، عربِ دستار به سری که به عشیرهاش سر زده است، معلمی که عینکِ مطالعه بر چشم، مشغول آموختن و خواندن …
