بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گلهای ترش برگ و برش گم شده باشد
–
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
–
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ایکاش کلید سحرش گم شده باشد
–
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچهی سیم و زرش گم شده باشد
–
شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
–
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
–
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
–
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشهی عطری که درش گم شده باشد….
– – – – –
سعید بیابانکی. +