وقت آن شد؛ که به گل حکمِ شکفتن بدهی!

چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها
دست‌ها تشنه‌ی تقسیم فراوانی‌ها
^
با گُلِ زخم سر راه تو آذین بستیم
داغ‌های دل ما، جای چراغانی‌ها
^
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی‌ست در این بی‌سر و سامانی‌ها
^
وقت آن شد که به گل حکمِ شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی‌ها
^
فصل تقسیم گل و گندم و لب‌خند رسید
فصلِ تقسیمِ غزل‌ها و غزلخوانی‌ها
^
سایه‌ی امنِ کسای تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها
^
چشم تو لایحه‌ی روشن آغاز بهار
طرحِ لب‌خند تو پایان پریشانی‌ها…
^
قیصر امین‌پور. رضوان‌الله‌علیه +

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.