سُــرفه!

شبی از نیمه گذشته، غرق در سیرِ آفاق و اَنفُس و پس از حال خوشی که از بعد زیارت شبانه‌‌ی روضه‌ی منوره دست داده بود، در امتداد دیوار یک‌دستی که معلومست بعدا به ساختمان مسجد وصله شده و سرتاسر ضلع جنوبی را از منتهی الیه شرقی و مقابل گنبد خضراء تا حد غربی دیوار که منتهی می‌شود به باب‌السلام را در بر گرفته، آرام و نرم و نازک می‌سُریدم سمتِ هتل که مردِ تنومندِ سیه‌چُرده‌ای با لباده‌ای آبی رنگ به تن که انگار از روز خریده شدنش آب به خود ندیده بود و خاطره‌ی هیچ ملاقاتی با صابون و هر شوینده‌ی دیگری نداشت و شتره‌های کلفت عرق و چرک از هزار جایش به چشم می‌زد جلویم را گرفت که؛ إیرانی؟!
به اقتضای آن حال خوش، فکر کردم لابد آفریقائیِ شیعه‌ایست جویای هم‌کیش که رساله و مفاتیح و تربت سیدالشهداء می‌خواهد و این غیر معمول نبود. خیلی پیش آمده بود که شیعه‌ای در این هیئت به پستم بخورد و ببرمش بعثه و برایش غذا و جای خواب و کتاب و رساله و مفاتیح بگیرم.
با چشم‌هائی که نمِ اشک هنوز رویشان بود اشاره کردم که؛ نعم. أنا إیرانی!


و هم‌این یک جمله بس بود که او با قیافه‌ای که بعدا فهمیدم به نهایت درجه تصنعی است شروع به عجز و لابه کند و “کـَما صَلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم” صلوات بر علی و فاطمه و حسن و حسین فرستد و بین صلوات‌ها سرفه کند که مریضم و از یتیم‌داری علی برایم شاهد مثال بیاورد و جابه‌جا به استناد آفریقائی و سیاه بودنش، استضعاف و مظلومینش را به یادم بیاندازد و دلار بخواهد (و نه ریالِ سعودی و تومانِ ایرانی) و خدا را گواه بگیرد به درستی حرفی که می‌زد.
تهِ جیبِ راستِ دشداشه‌ام دو سه تا یک دلاری داشتم و به یکی قانع نشد و به دو تا هم نه و تا همه‌ی آن سه چهار دلار را نستاند، از من راضی نشد و دست از طلب نداشت و لب از صلواتِ خاصه بر علی و فاطمه فرو نبست.
من هیچ‌وقت اهل کمک به گدا نبودم و آن چند دلار صدقه‌ی صلواتی شد که نثار کرد. اما وقتی که رفت، حالِ خوشی که داشتم رفته بود و به این فکر می‌کردم که؛ سیستم بسته و پادگانیِ سعودی‌ها که مو را از ماست بیرون می‌کشد و به هر کسی ویزای ورود به کشورش نمی‌دهد و ویزای حج را سخت‌گیرانه‌تر صادر می‌کند، برای این سیه‌چردگانِ مستضعفِ! مظلوم!! روی چه حسابی ویزا صادر کرده و آیا کسی که قسم می‌خورد که پول علاج سرفه‌هایش را ندارد، حکمِ مستطیع را دارد که آمده سفرِ حجِ تمتع؟

دیدگاه‌ها

  1. سیده فاطمه مطهری

    البته شاید مسافر نبوده و ساکن بوده.
    آفریقائیهای فقیر زیادی توی مکه و مدینه ساکن هستند.
    یادمه در سفر سال قبلم از خانه‌های شبیه حلبی آبادهای طرفهای منطقه حجون عکس گرفتم.
    و البته خیلی‌هایشان شگردشان این است که تا ایرانی میبینند شروع میکنند صلوات برای ائمه فرستادن و قسم به امام حسین علیه السلام دادن.
    اگر غار حرا رفته باشید، قطعا در پله‌هایش به عده زیادی از آنها برخورد کرده‌اید.
    التماس دعا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.