قبلتر، از این که تنور انتخابات داغ میشد و چند ماه مانده به آن آیند و روندها و سلام و علیکها رنگ سیاههی سیاست به خود میگرفت و مردم پیِ جمع کردن عِده و عُده و یارکشی بودند و انتخابات باعث تخلیه هیجانها و انرژیهای نهفتهی جماعتی میشد، حالم خوش میشد. حالم خوش میشد وقتی شوری در نهاد ملت نهاده میشد و مردم به تکاپوی قبولاندنِ نفر مورد نظرشان به سائرین میشدند. حالم خوش میشد وقتی انبوه جمعیت را پشت سر زید و عَمر میدیدم. حالم خوش میشد وقتی ژستهای عارفانه با عینکِ مطالعه در چشم و خودکار بیک در دست، زل زده به افق به توسعهی شهر میاندیدشیدند و پرترهی آتلیهای میگرفتند برای درج در بروشور و تراکت و اعلانیهی حضور در انتخابات و الخ. حالم خوش میشد وقتی فکر میکردم همهی این جماعت به قصد قربت الاهی و برای خاطر خدا و برای خلق خداست که این همه گریبان چاک میکنند و برای خدمت از هم سبقت میگیرند… .
دیدگاهها
دکتر جان یعنی در روزهای انتخاباتی آینده شاهد حال خوش از سوی شما نخواهیم بود؟