حسب حالی ننویسیم و…

هر روز به لطف افزونه ی شمارنده و مکان یابی که روی نسخه ی جدید وبلاگ نصب کرده ام، موفق به ره گیری مخاطبان بیشتری از اطراف و اکناف می شوم. هیچ گمان نمی بردم که کسی مثلا از چهارمحل و بختیاری بیاید و این جا را بخواند و یا نمی پنداشتم عزیزی از جنوبی ترین نقطه ی خراسان هی قدم رنجه کند و بیاید و برود.
این ها به کنار، اخیراً به مدد همین نرم افزار آنلاین و نیز به طرقی دیگر، موفق به کشف حضور همشهریان عزیزی شده ام که می آیند و مارا می خوانند و من هیچ ظن اینترنتی بودنشان را نمی بردم الی الابد!
این ها اگر چه پدیده ی مبارکی است و باید پاس قدم رنجه ها و کلیک های عزیزان داشته شود، ولی من را در نوشتن محتاط تر کرده است. این که آدم هائی که تو را – توی ِ خارج از دنیای مجازی را – می شناسند خواننده نوشته هائی باشند که بیشتر حرف دل است و از آن رو که جای عیان گفتن شان نیست، سر از صفحات دنیای مجازی در آورده اند، آدم را در به هم آوردن کلمات و نشان دادن احساسات دست به عصاتر می کند.
این جا روزگاری کنجی بود خلوت که برای صاحبش بیشتر حکم پاتوق عصرانه ای را داشت که فکرهایش را با خودش مرور کند و امروز به قدر غایط و کمال آن قدر شلوغ شده که گاهی جا برای خودمان نیز تنگ است.
دم افزونه ی سرشمار ِ کلیک ها و صاحبانش گرم! و کلیک ِ کیک کنندگان افزون.

دیدگاه‌ها

  1. فدائی رهبر

    بسم الله
    از بس که آهن ربای وجودتان قوی شده است که آهن پاره هایی همچون بنده را نیز به خود میچسباند.
    افتادگی آموز اگر طالب فیضی
    هرگز نخورد آب زمینی که بلند است!!
    یا حق
    =================
    حسین:
    عزیز دلم
    من افتاده که سهله
    زمین خورده ی شمام!

  2. برادر عمار

    iهوالحق
    عکسی که از سردار شرفخانلو منشرشده با جمله زیبای ایشان چقدر بنده را متاثر کرد مدتها به عکس خیره شدم و شرمند شدم از رویش و باری که بر دوش ماند آیا توانستیم امانت داری کنیم خدا میداند و خدا از تقصیرات ما بگذرد
    به این عکسها خیره شو خیره شو
    به اون روزهای پرازخاطره
    یاعلی

  3. سجاد

    بله من هم با شما موافقم.
    قلمتان پاینده باد دوست عزیز

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.