سبک‌بار شوید تا برسید

روزهای آخر سال مردم ِ خوش حال، وقتی همه چیزشان را نو می کنند و با بحران ِ جا برای آمده های نو مواجه اند لاجرم باید کهنه های دل آزار را جوری از سرشان باز کنند که جا برای نو نوار ها فراخ تر شود.
خانه ها را بتکانند و بسابند و بروبند و دلشان به تمیزی و براقی ها شاد باشد.
انگار زنگار های نشسته روی دیگ و دیگ چه و ظرف و ظروف و لحاف و تشک و فرش و عرش، سدّ ورود به سال نوئی است که مشتاقانه آمدنش را انتظار می کشند…
و انگار با هر تکانی که به خانه می دهند و با هر مقدار از رُفتمان! و شُستمان، یک گام به حلول نوروز نزدیک تر و آماده تر شده اند.
و انگار هر که بیشتر تکانیده شده نو تر شده و سبک بار تر و بی علقه تر و آماده تر است برای ادای مناسک بهار! و انگار سبک باری گام نخست ِ رسیدن است به شکوفه های نو و شکوفائی نو.
و انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که بهار با هر بار آمدنش مردمان را سبک بال تر و سبک بار تر کند…
و تو خود خوب می دانی که من ِ بی تو، در بلای عظیم فراقت، آن قدر به این در و آن در زده ام و آن قدر از حلول اتفاق نو نا امیدم که تا نیائی باورم نمی شود نوروز شده و به تو رسیده ام.
بیا تا در ناممکن ترین روزهای بشر ِ واپسین، مردمان بلازده را میهمان “نوروز” کن…
به تماشا سوگند، تا نیائی گره از کار جهان وا نشود!
============
پی نوشت:
عنوان را از ترجمه ی کلام نافذ حضرت امیر به عاریت گرفته ام که پر از نهیب فرمودند: «تخفّفوا تلحقوا»

دیدگاه‌ها

  1. فدائی رهبر

    بسم الله
    بر نمد چوبی که انرا مرد زد/ بر نمد انرا نزد بر گَرد زد
    ضربات مهلک! چوب به فرشها را حتما به یاد دارید، تک تک این ضربات جان فرش را به درد می آورد ولی او ناچار است،چون میخواهد آماده شود برای تحویل سال نو!،سالی که دیگر نمیخواهد بوی کهنگی دهد،دیگر نمیخواهد با تقویم گذشته زندی کند! او میخواهد دوباره متولد شود، و چه تولدی !،تولدی که او دیگر مثل تولدهای دیگر دنبال پستانی برای شیر خوردن نیستف بلکه او به دنبال علم و معرفت است و از این به بعد میخواهد با معرفت و تقوا خودش را سیراب کند.
    در این بین فرشهایی هم هستند که کهنگی بر انها چیره شده و با اولین ضربه ی چوب از هم گسسته میشوند.پاره پاره میشوند فطوری که دیگر قابل استفاده نمیشوند.وای به روزی که دیگر فرشی قابل استفاده نباشد.فرش مختار نیست ولی انسان مختار است.انسان میتواند طوری زندگی کند که تاریخ انقضاء اش زودتر از تاریخ مرگش فرا نرسد!!!
    و این نیاز و احتیاج است که باعث جاودانگی میشود.اگر مردم به علمت به وجودت،به ایمانت و به معرفتت نیازمند باشد تو جاودانه هستی همانند مولای غریبمان که قرنهاست عالم محتاج عدالت او هستند.برای همین هم هیچ موقع از ظهورش ناامید نشده اند چون ایمان دارند که جهان به دست او گلستان خواهد شد…
    انشاء الله
    التماس دعا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.