روزهای آخرِ قبلِ رفتن است و هی از زمین و آسمان کارِ نیمه تمام میبارد روی سرت و هی باید تمرکز کنی و هی اضطراب میآید روی اضطراب و هی سیاههی کارهای نکردهی قبل سفر پُر تر میشوند و هی داری دست و پا میزنی بین کارها و قرارها و هماهنگیهای لازمِ قبلِ سفری اقلا …
پدربزرگم، که خدایش بحق این ایام و بحق اخلاصی که در عمل داشت غریق رحمتش کند، عادتش بود عید که میشد، یک طبق شیرینی گلمحمدی از قنادی مجاور مغازهاش میخرید و میگذاشت روی چهارپایهای جلوی دکان در پیادهرو که آیندگان و روندگان دهنشان را شیرین نکرده نروند از مقابل نجاریش. عیدهایش هم فقط مختص اعیاد …
آدمها از یک سِنی به بعد، سر موضوعهای کم اهمیت حساسیت بیخود پیدا میکند. مثلا روی پررنگ چاپ شدن پرفراژ روی دفترچه اقساط بانک. یا روی پس و پیش نوشتن تاریخ بالای نامهای که خطاب به مقامی مسئول در فلان اداره نوشته است و روی تاخوردن و نخوردن کاغذهای رسمی و عدد اعشارِ آخر حقوق …
خیلی از کارهای مردمِ قدیم روی حساب و کتاب بوده. آنهم آنوقتیکه ابزارهای محاسباتی ِمدرنِ الان و الزام به مهندسیِ طراحی شهری و معماری نوین هنوز وارد معادلات روزمرهی مردم نشده بود و ما مردم مدرنِ امروزی فکر میکنیم که کار مردمان سدههای پیشین، که اکثر قریب به اتفاقشان از قضا درست و به قاعده …
حالا که ابزارهای ارتباط آدمها با همدیگر نو و سریع و آسان شده، عدد نامههائی که قدیمتر آدمها به هم مینوشتند و فرستادن و رسیدن و پاسخ گرفتنشان ایبسا ماهها طول میکشید، به صفر رسیده است. اگرچه من از آن دست آدمهائی هستم که معتقدند «هر چیزی که به تولید و تکثیر انبوه برسد، نمکش …
عمو که شب عید و در ناممکنترین زمان مجبور شد یک سر بیاید خوی و سند فیش حجی را که برایش خریده بودیم را شخصا در محضر ثبت اسناد رسمی امضا کند، در ضمن اسناد و مدارکی که باید برای امضای اوراق همراهش میبود، هدیهی گرانبهائی برایم آورد؛ سجلیِ پدربزرگم مرحوم مش حسین آقای شرفخانلوی …
یک پوستر که در قلبش عکس امام تعبیه شده و دورتادورش را عکس ۴*۳ شهدای کربلای پنج است، بدون هیچ اضافهی دیگری که وصله پینه شده باشد بهش مثل پوکهی توپ ۱۰۶ و چفیه و پلاک و لاله و… سالهای سال است هر سال همین روزها با تاریخ بروز شده میرود روی دیوارهای شهر. از …
من عاشق کوچههای قدیمی نجفم؛ کوچههای تنگ و باریک و طولانیای که اولین سوالِ ذهنِ هر گرفتارِ مدرنیتهای وقتی وارد یکیشان میشود، ناخودآگاه از خودش میپرسد: اینهمه مصالح و سنگ و چوب و ساروجِ اینهمه خانههای متراکمِ در هم را چطوری از این معبر تنگ و باریک و طویل قلمدوش کردهاند تا پای کار؟ من …
نجف همیشهی خدا شهر دوست داشتنیِ من بوده است. شهری که قریب به هزار سال است محل آمد و شد شیعیان است و مسکنِ علمای شیعه. با ظرافتهای سیاسی و اجتماعیِ خاص خودش. با گورستان سحرانگیز و اسرارآمیز وادیالسلام در ضلع شمالی حرم. معماریش، مردم مهربان و دوست داشتنیش، کوچه پی کوچههای تنگ و قدیمی …