چهل سال و چند روز پیش در چنین روزی، مردی که چند روز قدم زد روی زمین به اخلاص، گام آخر را از زمین برداشت و رفت تا پا در بهشت برین خدا بگذارد و به بهای خون، تماشای رازی قسمتش شود که جز به اهلش فاش نمیشود. معلم بود که شهید شد و آنقدر …
بزرگترین رویداد فرهنگی کشور که هر سال در روزهای زیبای اردیبهشت برگزار میشد، به عون الله و مَدَدِه، بعد از دو سال تعلیق زیر سایهی کرونا، فردا آغاز میشود. ۳۳ اُمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران. و بماند که “نمایشگاه” در این دو سالِ سختِ کرونا، به طرز مجازی و الکترونیکی برگزار شد و اهلش بهتر …
بگذارید همین اولِ کار اعتراف کنم که از یک جائی به بعد، نوشتن میشود بخشی از نیاز آدم. یعنی که اگر ننویسد – حالا هر نوشتنی در هر فقرهای- امورش نمیگذرد و مَن، بعد از آنروزی که آمدم اینجا و شدم مسئول رتق و فتق امور اموات مسلمین، فراغت بیشتری برای فکر کردن و دیدن …
هفت هشت سال پیش، برای برگزاری نشست معرفی و نقد کتاب یکی از همشهریهای خوش ذوق دعوت شده بودیم به کتابخانه عمومی حکمت در شهر ایواوغلی. ایواوغلی شهریست در ۳۰ کیلومتری خوی. سرِ سهراهی ماکو-خوی-تبریز که چندین و چند شاعرِ محلیِ خوشقریحه دارد، هر کدام با یک قطار شعر و جالبتر اینکه یکی از شعرای …
استاد تاریخمان که خدا مثل او را زیاد کند و نمونهی مجسم کتابخوانی و کتابخواریست، روزی لابلای بحثی که در فقره حضور خوارج در شاخ آفریقا در خلال سالهای قرن دوم هجری میکرد، بیمقدمه گفت «تاریخ را اگر بخواهید عینی ببینید و بخوانید، ردش را باید لابلای رمانها و قصهها و حکایتها و داستانها بجوئید.» …
همهی ما ایرانیها صبح سیزده دی ۹۸ را تلخ شروع کردیم و همهمان با هوای ابری آن روزِ سخت خاطره داریم؛ خاطرهی تلخ. سردار سپهسالارمان در دل نیمه شب، کیلومترها دورتر از ما به شهادت رسیده بود و هر کسی که صبح بیدار شد و به هر رو که خبر را شنید، مات و مبهوت، …
قصه قبرستان را نوشته و تحویل دادهام و ناشرش همین پیش پای شما طرح روی جلدش را فرستاد که برای بازدید نهائی ببینم و عیب و علتها را رفع و رجوع کنیم که برود چاپخانه و بعدش تدارک مراسم رونمائی و معرفی و فلان. و لکن نه بازی مرگ را سوتِ پایانی هست و نه …
آقای شیخ محسن مجتهد شبستری که به رحمت خدا رفت، بعد از مرحوم آقای مشکینی و دو امام جمعه شهید (آیتالله مدنی و آیتالله قاضی) و مرحوم آقای ملکوتی، سالها امام جمعه تبریز بود. آن سالها نماز جمعه تبریز در سولهای عریض کنار عمارت ارگ علیشاه تبریز اقامه میشد و هر قشر و گروهی از …
خوشتیپ و خوشبو و خوشگِل. موهایش را مثل همهی جوانهای خوشتیپ آن دوران به عقب شانه میکرد و جاکلیدی توپکیای که مدام در دستش میچرخید یکی از اجزای جدائی ناپذیر هیبتِ دوست داشتنی معلم پرورشیمان بود در سال ۱۳۷۲٫ در مدرسه راهنمائی نمونهی دولتی ِمعلم خوی. زنگِ اولِ شنبهی اولِ سال اولِ راهنمائی وقتی با …
امروز اولین جمعهی بعد از اولین انتخابات قرنِ اخیرست و انتظار از شرفخانلوئی که من باشم این است که انتخابات هفته پیش را به سیاقی که در امین آرا نوشتهام بنویسم که بماند. اما هنوز خستگیِ تنشهای برنامهریزی شدهی حضرات بنفش، حین و قبل و بعدِ انتخابات از تنم به در نشده و شرح آن …