تا روز ششم محرم نه او آمد هیئت و نه کسی از ما سراغش را گرفت. از مجلس شب هفتم که زدیم بیرون انگار همهمان دچار یک سوال شده بودیم که؛ محمدصادق کجا گم و گور شده؟ هیئت نمیآید چرا؟ و محمدصادق یکی از جمعِ شش هفت نفرهی ماست که سالها سابقهی سیر …
امسال هشتمین سالی بود که رزقِ سیلِ اشکهائی که یک سال برای باریدنشان صبر و دعا میکنیم، داخل چهاردیواریهای فراخ خانهی حاج محمد پیشداد بود. مردی سن و سال دار و حسینچی. که سالی یکبار و در اشکآلودترین روز ممکن، گریهکنهای شهر را جمع میکند خانهاش برای استماع روضهی قتلگاه و غارت و تنور… و …
به میمنت و مبارکی، دیشب دعوت بودیم ولیمهی عروسیِ یکی از آشنایان که تازگی قوم و خویش هم شدهایم. قضا را سرمیزی نشسته بودم که از پیر و جوانِ عوامل حج و زیارت دور تا دور نشسته بودند و بیشترشان مو سپید کردهی کاروان داری و حملهداری و امور رتق و فتق زیارت اعتاب مقدسه …
ده سالی بود هر باری که کربلا قسمتم میشد، ایام عزای یکی از اهل بیت علیهم السلام بود و پیراهن مشکی تنم. یعنی از بهمن هشتاد و هفت که اولین بخت و نوبت حضور در خیزش اربعین را درک کردم. این سفر اما نه در ایام عزا و نه در اربعین که در ماه شعبان …
هر بار که زیارت امام شهید قسمتم میشود، اول تا آخر سفر را و همهی جزء به جزءِ حرکتها و نشستنها و رفتنها و همهی همه اجزای سفر را به نیابت از شهیدمان میگیرم و در همهی ثانیه به ثانیهی سفر، دلم بغض دارد که دنیا آن قدر به او وفا نداشت که لااقل یکبار …
این شور بیسابقه و این سر از پا نشناختن و این رساندنِ خود از زمین و آسمان به قرار هرساله این شوق که زن و مرد نمیشناسد و دل از همه برده این میل که همه دارند – آنها که راهیاند و آنها که ماندهاند – این آتش عشق که بر خرمن عقل زده و …
به جرأت میشود گفت که راهپیمائی میلیونی اربعین، بزرگترین اجتماعِ مذهبی فرهنگی اجتماعی جهان است. پدیدهای که نظیر آن را در مقیاسی بسیار کوچکتر و در مدتی به مراتب کمتر، در صحرای منا و سه روزِ رمیِ جمره میتوان شاهد بود. مدیریتِ آن همه آدم از حیث اسکان، تغذیه و بهداشت و امنیت در مساحتی …
برای رمی روز سوم، اول بنا بر این بود که بعد از اذان ظهر چادرها را به مقصد جمرات ترک و بعد از رمی، پای پیاده برگردیم هتل. یعنی علاوه بر منا، در داخل شهر هم دور و بر سه کیلومتر در گرمترین ساعت روز باید پیاده میآمدیم. به تمهیدِ حاج محمدِ مدیر، بعد از …