اینها همه، شنیدههای من است از او. پیرمردی که میگویند چهارشانه و هیکلی بود و همنام من. بهتر و درستترش اینکه من همنام اویم. یعنی اول او بود، بعد پدرم و بعدتر من! که یعنی پیرمردی که قسمت نبود هم را ببینیم؛ پدربزرگ من بود. مردی که همهی عمر نه چندان طولانیای که داشته را …
جنگ و انقلاب، مفاهیم نوئی را در ادبیات روزمره و مناسبات اجتماعی ایران وارد و ایجاد کردند. ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود، همبستگی، بسیج عمومی احساسات و عواطف و انرژیهای اجتماعی، شهادت، جانبازی و… واژگانی بودند که یا قبل انقلاب و جنگ وجود خارجی نداشتند و یا محلی برای استفاده و استعمال در گفتار …
یک پوستر که در قلبش عکس امام تعبیه شده و دورتادورش را عکس ۴*۳ شهدای کربلای پنج است، بدون هیچ اضافهی دیگری که وصله پینه شده باشد بهش مثل پوکهی توپ ۱۰۶ و چفیه و پلاک و لاله و… سالهای سال است هر سال همین روزها با تاریخ بروز شده میرود روی دیوارهای شهر. از …
گفت هفت هشت سال بعد از جنگ – حساب کن مثلا سال ۷۵ یا ۷۶ و آن حوالی- وقتی فرمانده یکی از پادگانهای سپاه بودم، یکروز خبر آوردند که؛ «چه نشستهای! پدر شهیدی در یکی از روستاهای اطراف سکته کرده و وقتی رفتیم عیادتش دیدیم یک گوشه از آغل گوسفندها را حصیر و موکت و …