نگاه اصلاح طلبان به فرهنگ را هیچوقت نپسندیدهام و هیچوقت دنیا را از عینک آنها ندیدهام ولی این دلیل نمیشود که حرفشان را نخوانم و نوشتههایشان را ورق نزنم. خاصه اینکه نوشته، مربوط به سفری باشد به کشوری که سالهاست در آرزوی دیدن آنم؛ مراکش! غربیترین کشور آفریقائی در ساحل اقیانوس اطلس که جبلالطارق و …
حج، پدیدهایست شیرین و سخت. شیرین از باب اینکه هر سویش را که نگاه کنی خدا را خواهی دید و خواهی یافت و سخت از این رو که سفر دارد و مشقت دارد و تغییر آب و هوا دارد و دوری طولانی مدت از شهر و فرهنگ و خانواده دارد و در محلی اتفاق میافتد …
آن روزهای اولی که قطعه شهدای شهرمان ساخته شد، بازارِ شهادت گرمتر بود و ماه و هفته و حتا گاها روزی نبود که کسی به صورت اسامی شهدای مدفون در گلزار شهدای خوی اضافه نشود و در هشت سالی که جنگ مستقیم بر سر ایرانمان بارید، هر روز و هر هفته و هر ماه و …
از روزی که کاروانیان فیشِ ثبت نام به دست میآیند دفتر خدمات حج و زیارت تا روزی که با سلام و صلوات و از زیر قرآن رد شوند و سوار طیاره، راهی شوند، کمِ کمش پنج ماه فاصله است و این فرصت پنج ماهه برای آموزش مناسک و احکام و مناسبات حج کافیست و به …
مکه روندگان و حج کنندگان، طیف گستردهای از مردم شهر و روستا هستند که هر کدام برای خودشان شأن و جایگاه و قصهای دارند. از دهقانی که آفتاب پوستش را سوزانده و مشقت کشاورزی در دستهایش پینه بسته بگیر تا نوکیسهای تازه به پول و دوران رسیده که باید! یک سر تا مکه برود که …
یکبار با مُرسی همزمان رسیدیم فرودگاه مهرآباد. شهریور ۹۱، روز افتتاحیه اجلاس سران عدم تعهد. فرودگاه پر بود از طیارههای سیاستمدارن از شرق تا غربِ عالم. از طیارهی دو طبقهی ۷۴۷ نخست وزیر هند که به طرز افراطیای به رنگ قرمزِ فلفلی رنگآمیزی شده بود و نشانِ تندیِ طبع هندوها را از دور داد میزد …
خیلی سال قبل یکی از رفقای طلبهی اهل درد و عامل به وظیفه، از سر دغدغهای که داشت میگفت بهزیستی پسر بچههائی که در شهر دچار یتیمی و یا بدسرپرستی میشوند را به خاطر نبودن مرکزی برای نگهداری از ایشان، منتقل میکند به یکی از شهرهای سُنی نشین جنوب استان و پسران دچار، در فضای …
محمدحسین پسر قلی، از قدیمیهای شهر و از معلمهائی که نصف هم سن و سالهای ما، یا در دبیرستان شاگردش شدهاند و یا در دروس عمومی دانشگاه. مرد پیرسال و موسفید کردهی محترمی که تابستان و زمستان، کت و شلوارِ اتوکشیدهی جنتلمنی تنش هست و کفش واکس زدهی چرم خالص به پا و سر و …
روی سنگ مزارت نوشته متولد هجدهم خرداد سال سی و هشتی. یعنی امروز سالگرد تولدت است. مادرت میگوید شبی که دنیا آمدی، صبحش عید قربان بود و برای تبرک ماه قربانی و حج، جلوی اسمت یک قربان گذاشتند و روی سجلیای که برایت گرفتند نوشته شد؛ قربانعلی. زدم روی یکی از این سایتهائی که تقویم …
پدربزرگم، که خدایش بحق این ایام و بحق اخلاصی که در عمل داشت غریق رحمتش کند، عادتش بود عید که میشد، یک طبق شیرینی گلمحمدی از قنادی مجاور مغازهاش میخرید و میگذاشت روی چهارپایهای جلوی دکان در پیادهرو که آیندگان و روندگان دهنشان را شیرین نکرده نروند از مقابل نجاریش. عیدهایش هم فقط مختص اعیاد …