دفاع

برای آقا مَهدی؛ با تأخیر…

عملیات والفجر ۱، ۲۰ فروردین ۶۲ شروع شد؛ سه ماه بعد از والفجر مقدماتی. عراقی‌ها خبر از تحرکات ما داشتند و با آمادگی تمام و همه‌ی توان جلوی محورهایی که می‌خواستیم عمل کنیم را سد کردند. تا شب خیلی شهید دادیم. توی بی‌سیم می‌شنیدیم که بعضی جاها کار به جنگ تن‌به‌تن کشیده است. به هر …

برای آقا مَهدی؛ با تأخیر…

یک روز سرِ ظهر، وسط‌های عملیات محرم‌، شهید باکری آمد بنه‌ی ما. وقت نهار بود و چیزی غیر نان و پنیر نداشتیم. می‌دانستم نهار نخورده است. همان‌ها را گذاشتم جلوش. پرسید «به بچه‌ها هم از همین داده‌اید؟» گفتم «بله.» خیلی ناراحت شد. گفت «باید برای نیروها غذای گرم آماده می‌کردید… . این بچه‌ها جانشان را …

برای آقا مَهدی؛ با تأخیر…

تیپ عاشورا داشت تبدیل می‌شد به لشکر و آقامهدی باکری دنبال کسی بود که کار تدارکات لشکر را بسپارد به‌ش. چند نفری به‌ش معرفی شده بودند. مهدی با همه‌شان حرف زده بود، ولی آخرسر دست گذاشت روی علی شرفخانلو. آن روزها علی تازه آمده بود جنوب و تدارکات تیپ حضرت ابوالفضل(ع) را تحویل گرفته بود. …

پدافند عامل

سالی یک‌بار بیش‌تر به‌شان مرخصی نمی‌دهند. آن یک‌بار را هم تا بیاید و برسد به ولایتش در آذربایجان دو سه روز تمام باید پشت رول دنده بکشد که مگر بیاید و برسد و خستگی شصت هفتاد ساعت رانندگی از جانش در نرفته دوباره برگردد سر پستش در بندر. آفتابِ سوزانِ آن‌جا چهره‌اش را سوزانده و …

از معراج برگشتگان

با آن جثه‌ی کوچک ریقوتر از آن بود که از پس موج‌های وحشی و سنگین و سهم‌گین اروند برآید. تمرینِ غواضی در سد دز و استخرهای نیمه عمیق دزفول کجا و مهار موج‌های بی‌امان اروند کجا؟ می‌گفت وقتی شب عملیات، پایم به ریشه‌ی در هم تنیده‌ی نی‌زاهای حاشیه‌ی رود گیر کرد و دست و پا …

مگر امت بمیرد؛ علی تنها بماند!

چشم فتنه را امیرِ قوم با دستِ نسلی درآورد که نه آزمون جنگ را دیده بودند و نه تجربه‌ی حضور در میدانِ انقلابِ پنجاه و هفت را. آتش فنته را دستانِ نوجوان و جوانی خاموش کرد که به دم مسیحائی امیر قافله‌ی صبر و بصیرت، تعلیم دین‌داری و ولایت‌مداری دیده بود و ثابت کرد: اگر …

سبزِ سُـــــــــــــــرخ

در چشمم رعنا و زیباترین جوان روی زمین بود وقتی با آن قد رشید و سر و ریش مرتب و لب خندان از در آمد تو. لباس فرمش، سبزترین یوفی‌فرم دنیا و زیباترین تن‌پوشی بود که یک جوان می‌تواند داشته باشد و روی سینه‌اش نشانِ خوش نقشی که آیه‌ی « و اعدوا لهم…+» رویش حک …

یک آدم جنگىِ مکتبى

زندگى موسى‌بن‌جعفر یک زندگى شگفت‌آور و عجیبى است. اولاً: در زندگى خصوصى موسى‌بن‌جعفر مطلب براى نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند موسى‌بن‌جعفر براى چى دارد تلاش مى‌کند، و خود موسى‌بن‌جعفر در اظهارات و اشارات خود و کارهاى رمزى‌اى که انجام مى‌داد، این …

جنگ؛ جنگ اراده‌هاست! جنگ عزم‌های راسخ است!

از من و شما هم سؤال می‌کنند درباره‌ى وعده و عهدى که با خدا کردیم؛ ما با خدا معاهده داریم. حالا در این آیه‌ى شریفه – مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عهَدوا الله عَلَیهِ + – این عهدى که می‌گوید مؤمنین با خدا بسته‌اند و بعضى از مؤمنین به این عهد به‌نیکى وفا کردند و …