شهیدانه

خبر مرگش

بعید است عبداللهِ سعودی، هم‌این دی‌روز مرده باشد. نعش پادشاه چه بسا چندین و چند روز توی سردخانه‌ی بیمارستان مجهز و مدرنی که به اسم خودش در ریاض ساخته بود ماند تا به وقتش تیتر یکِ خبرگزاری‌های اطراف و اکناف عالم شود و خبرش را روز جمعه‌ای درز دهند که در نظر شیعیان روز فرج …

جهاد؛ عمــــاد

“خوش به حال او که پیش از آنکه مرگ لحظه‌ای به بردنش فکر هم کند بی هوا پرید… چند عکس و یک خبر… از او همین به ما رسید چند عکس و یک خبر و نام کوچکش نام کوچکش «جهاد» بود نام خانوادگی: شهید” +

اتفاق

از حُسن اتفاق، شروع کار برای تو مصادف شد با بیست و هشتمین سال‌گرد روزی که آسمانی شدی و از قضاء در ساعتی از روز که می‌گویند از خاک خون رنگ شلمچه تا افلاک پر گشودی… . برادرت بی‌هیچ بغض و حسرتی از تو می‌گفت و می‌گفت تو هنوز و همیشه در تمام این بیست …

خاندان نبوتش گم شد!

قدرتی خدا، انقلاب‌مان یک “پسر نوح” کم داشت که آن‌هم طی مراسمی ویژه، در یک‌شنبه‌ی سیاهِ مجلس رونمائی شد. حالا هی حضرات بروند سراغ کتاب‌های استاد شهید و هی پاراگراف و بند و جمله دربیاورند از لابه‌لای جملات شهید مطهری که آزادی بیان اِل است و بِل است و الخ. کسی نیست به هم‌این حضرات …

کارت پایان خدمتش گم شده!

زبان در دهانش نمی‌چرخید. پیری و چند سکته‌ی ناقص و کامل، کلام را نمی‌گذاشت که در کامش منعقد شود و به هزار والذاریات توانست بفهماندم که آمده پیِ مدارکِ هویتیِ پسرش که توی هوی العظیم شهید شده و تا من آمدم بگویم که شغل و دفتر و دستک ما (متأسفانه!) هیچ ربطی به شهید و …

کربلا سنگ نشانیست که ره گم نشود!

ما نه لایق بودیم و نه قابل. اگر به ما و آن‌چه از ما سر زده و می‌زند بود، هیهات که دست‌مان به ضریح شش گوشه و هم‌قدمی با زائرانِ عاشقی که جز از وصال محبوب در سر نداشتند، می‌رسید. معترفم که تک به تک قدمی که تا آن کعبه‌ی شش گوشه برداشتم، از باب …

الفت

و کسی جز امام قادر نیست کینه‌های کهنه‌ی دو ملت را طوری از دل‌ها بزداید که تو انگار کن از روز اول هیچ کینه و قهر و غضبی در بین نبوده و انگار نه انگار که این دو کشور تا همین چند سال قبل برای هم تیغ از رو بسته بودند و ام‌روز به مدد …

بیرق

یک هفته قبلِ اربعین خودشان را رسانده بودند کربلا. توی هنوز خلوتیِ حرم، با فراغ بال زیارت‌شان را که کرده بودند آمده بودند نجف و بعد کاظمین و احتمالن سامراء و باز برگشته بودند نجف که این بار پیاده زائر اربعینِ امام شهید شوند. حال‌شان خوب بود. نشسته بودند به استراحت و چای و عمود …

خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد

قرار نانوشته‌ای گذاشته بودیم که کسی از خستگی حرفی نزند. از گرسنگی و تشنگی هم. جای آن به شوخی می‌گفتیم: “چراغ آبم روشن شده.” یا “چراغِ چائی‌ام روشن شده.” و تو انگار کن نشان‌گر بنزین خودرو را که وقتی ته بکشد روشن می‌شود که؛ برو بنزین بزن! هم‌این بساط اتوماتیک مطابیه‌های دیگر را هم ساخته …

مدینه‌ی فاضله

تجربه‌ی زندگی در بین مردمی که خط مشترکشان عاشقی کردن است و راه‌شان منتهی به کعبه‌ی شش گوشه‌ای که دنیا بر مدار آن می‌چرخد، به یک خط و چند خط روایت از دیده‌های محدود، نمی‌تواند بگنجد. زیستن در اتمسفری که اکسیژن آن جذبه‌ی عشق حسین است را فقط باید تماشا کرد و بس. و جز …