شهیدانه

آدم‌های خوب شهر/ ۱۰

چشم‌هایش جائی را نمی‌دید. ولی می‌گفتند هر ترم شاگرد اول کلاس می‌شود. از روستائی در دوردستِ شهر، با رفیقی که همیشه‌ی خدا دستش را در بازوی او می‌انداخت، آمده بودند شهر که لیسانس و فوق لیسانس و دکترای کشاورزی بگیرند و برگردند به همان روستای دوردست و زنگار کشت و زرعِ سنتی از روی روستایشان …

آدم‌های خوب شهر/ ۹

می‌گفتند کمر ننه حسن از وقتی خبر شهادت پسرش را شنید خم شد. پیرزن با آن دامن گل‌دار بلند و چوبی که جای عصا دست می‌گرفت و چهره‌ی آفتاب سوخته‌اش و خطوط عمیق صورت و پیشانی‌اش، مهربان‌ و صبور و امیدوار، با آن قامتِ دو تا ایستاد پشت پسرِ پسرش و به ناز او چرخید …

آدم‌های خوب شهر/ ۳

با قناعت از همان مستمریِ بخور و نمیری که آب باریکه‌ایست برای گذران زندگی چند سر عائله و رتق و فتق امور جاری، هنوز بعدِ این‌همه سال که از جنگ گذشته و کم‌کم یاد شب‌های جمعه و زیارت شهدا و تجدید دیدارها از یاد خیلی‌هامان رفته، سالی یکی دو نوبت به قصد قربت و برای …

دست از طلب ندارم تا کام من برآید…

یک‌هو وسط حرف‌های کاملن بی‌ربطی که نه به جنگ راه داشت و نه به یهود و اشغال‌گری ختم می‌شد، در آمد که زنده‌ام فقط به عشق نبرد با یهود و ریختن خون پلیدترین قوم تاریخ و زدودن ننگ اسرائیل از صفحه‌ی جغرافیا و صحنه‌ی جهان +. و گفت این تنها آرزوئی است که حسرت برآورده …

هو الشهید

اما تو که بر دامنه‌ی آتش‌فشان منزل گرفته‌ای؛ باید بدانی که چگونه می‌توان زیر فوران آتش زیست!؟ ما را خداوند برای زیستنی چنین به زمین آورده است، چرا که مرغ عشق ققنوس است که در آتش می‌زید نه آن‌که رنگین کمان بپوشد و در بوستان‌های عافیت، شکّر می‌خورد و شکّرشکنی می‌کند. مگر سوخته دلی و …

استوار برعهدی که بستیم!

بر روی بال ملائک با گام‌های مصمم و استوار با ایمان به راهی که میراث بزرگ پدران‌مان است با قلبی آکنده از عشق به سه رنگ مقدس پرچم و لفظ جلاله‌ی نقش بسته بر قلب آن و آن بیست و دو الله اکبر حاشیه‌ی سرخ و سبزش با صلابت و غیرت و همیت با قصد …

پیچیده شمیمت همه جا ای گلِ بی‌سر

شهیدمان وصیت کرده بود: اگر من نبودم و راه کربلا باز شد عکسم را به عنوان زائر امام حسین ببرید زیر پای آقا بگذراید و زیرش بنویسید: فلانی به عشق زیارت تو شهید شد یا حسین! – – – یعنی دقیقا همین‌جا که پیرِ مرد صورتش را گذاشته… = = = = پی‌نوشت: تصویر فوق، …

وَ ما بَدَّلوا تَبدیلا…

هربار که تله‌ویزیون تصویر حضور آقا در مزار شهدای هفتم تیر و من بعد آن قدم زدنش را در جوار شهدای بهشت زهرا نشان می‌دهد، هر بار که گذر آقا می‌افتد سمت مزار چمران، هر بار که آقا عبا به دور خود پیچیده و عصا به دست از کنار قبر هم‌رزم شهیدش + می‌گذرد، هر …

طواف

رفتار کعبه‌های روان بر شانه‌های صبر تماشایی است بر شانه‌های ای کاش بر شانه‌های اشک بر شانه‌های هم‌همه و فریاد آه ای کجاوه‌های معلق در باد! ای کعبه‌های کوچک چوبی ما زائر صریح شما هستیم اما شما این گونه در طواف که هستید؟ – – – قیصرِ امین‌پور. رضوان‌الله‌علیه +

و منهم من ینتظر…

سرش را از ته تراشیده بود. از زیر عمامه‌ی به دقت بسته شده‌اش ولی تک و توک موهای جو گندمی‌اش معلوم می‌کرد صاحب این موها، نزدیک چهل را دارد و موهایش هنوز هم مجعد و فرفری‌اند. گفتم؛ شیخنا! خیر است… حلق کرده‌ای به سلامتی! عازم حجی؟ گفت: خیر که هست. حج ولی مال روزهای مشخصی …