ذکر

حرف‌های خوب؛ آدم‌های خوب/۲

به عوض خیلی دیگر از هم‌کاران که اسم‌شان در لیست قبولی‌های آزمون اخیرِ سازمان نیست و دچار دل‌هُره و یأس و ناامیدی‌اند، اسم و تفضیلاتِ ایشان هم جزءِ قبولی‌های آزمون استان و شهر خودمان است و هم لایِ قبولی‌های استان هرمزگان. اسمش را می‌خواهی بگذار شانس و بخت و اقبال، یا هر سبک و صناعت …

حرف‌های خوب؛ آدم‌های خوب

همان غلامِ سال‌های سابق بود. با سیبیلِ تُنُکِ آنکارد شده و ریش سه تیغ اصلاح شده و لباسِ یک‌دست مشکی و کفشِ پاشنه خوابیده‌ی واکس خورده‌ی براق. عشقش هم همان عشق سال‌های سابق بود. محبِ فاطمه و واله‌ی ایامِ فاطمیه. آمده بود پیِ کاری برای تدارک ایام فاطمیه که بعدِ “سیزده” شروع می‌شود. پرسیدم: غلام! …

عشقت رسد به فریاد…

گفت: بهشت همین نزدیکی‌هاست. کافی‌ست دستِ اراده دراز کنی و چشمِ ارادت به اهل نظر باز کنی تا میهمان بهشتی شوی که همین نزدیکی‌هاست… . حرفش آن‌قدر یقین پشتش بود که یقین کنم که به رغم مدعیانی که منع عشق می‌کنند، جمال چهره‌ی آدم خوب‌های شهر، حجتِ موجه ماست! شاید! حتی فهمیدم که | وَ …

ایست‌گاه

و فرمود: هر از گاهی، به دور از همه‌ی تصنعات و ژست‌ها و لایه‌های تو در تو و خود ساخته‌ای که اسمش را گذاشته‌ایم شخصیت و به هیچ وجهِ من الوجوه رضا به نبودنشان نمی‌دهیم، خلوتی کن و بیاندیش که چرا این‌جائی؟ و اصلن سر جایت هستی؟ و اگر نیستی، چرا!؟ این به‌تر از هزار …

استاد

صدایت خشِ جان‌داری داشت با سوزی که ته‌ش لو می‌داد اهل دردی. خودت به روی مبارکت نیاوردی و نمی‌آوری که اهل حرف و عمل و اشاره و فهمی. من هم که روی رو در رو شدن با مثل توئی را نداشتم و ندارم و نخواهم داشت؛ ولیک بدان به قاعده‌ی آن انگشتر فیروزه‌ی خوش رنگی …

و قال الانسانُ ما لَها؟

نمی‌دانم با این‌همه زلزله‌ی ریز و درشتی که امسال دور و اطراف ما را لرزانده و می‌لرزاند، چرا تکان نمی‌خورد و ترک برنمی‌دارد و نمی‌شکند این بتِ بزرگِ حائلی که میان ما و خورشید حائل شده و این بنای عظیمِ حجاب پس نمی‌رود… این همه زلزله، آن هم در یک سال با این‌همه تکانه و …

شرّ اعمال خیر

دو پاکت آجیل، یکی مرغوب و دیگری نامرغوب جلوی دستش بود و هر از گاهی ناخنکی به یکی‌شان می‌زد. پیرمرد سرایدار که آمد تو، پاکت آجیل نامرغوب را گرفت سمتش که؛ مُشتت را پر کن و بعد انگار فکری به نظرش آمده باشد، کلهم اجمعین پاکت را داد به او که تا وقتی آخرین مریض …

با قاعده

دختر بچه پرتقال دلش خواسته بود. مادرش گفته بود توی این فصل پرتقال از کجا پیدا کنیم؟ بعد از چند دقیقه دختر بچه با یک پرتقال وارد اتاق شده بود! هیچ‌کس نمی‌دانست این پرتقال را کی دست او داده؟ آقا فرموده بود این بچه توی حرم دلش پرتقال خواسته بود، حالا با قاعده به او …

تذکر!

امیرالمومنین علی علیه‌السلام خطاب به اشعث ابن قیس فرماندار آذربایجان: همانا پست و فرمان‌داری برایت وسیله‌ی آب و نان و جمع آوری ثروت نبوده، بلکه امانتی بر گردن توست! و تو باید از فرمانده و امام خود اطاعت کنی! حق نداری نسبت به رعیت و مردمی که مأمور به رعایت حال‌شان شده‌ای، استبداد بورزی و …

غرور سه رنگ

پرسیدم: تو هم عین من، وقتی اهتراز پرچم‌مان را می‌بینی و بادی را که می‌وزد در زیر و برش و رقص می‌اندازد در جان غرور سه رنگ و خوش رنگ‌مان، خوش خوشانت می‌شود و محو تماشا و غرور و ابهت می‌شوی؟ خیره به پرچم سترگِ افراشته در مقابل گنبد نقره‌ای مرقد امام، گفت: آره. ولی …