در همهی سرزمینهای جدا شده از امپراتوری عثمانی، کافه نشینی یکی از عاداتِ همشکل و مشترک است. در عراق و ترکیه و سوریه. حتا در ممالک مدرنتری مثل سعودی و امارات. مردمان این سرزمینها عادت دارند دم غروب تا پاسی از شب، صندلی بچینند جلوی کافه و قلیان چاق کنند و قهوه دم کنند و …
بعد از غروب روز نیمه شعبان و ادای فریضهی مغرب و عشاء، وقتی هنوز آن باران سیل آسای بیسابقه که ساعتی سرپا نگهمان داشت در کفشداری حرم تا بند بیاید، بر کربلا نباریده بود، تابلوی کاروان به دست، ایستاده بودم در منتها الیهِ شمال شرقی صحن عباس بن علی علیهما سلام که زوار را جمع …
نجف همیشهی خدا شهر دوست داشتنیِ من بوده است. شهری که قریب به هزار سال است محل آمد و شد شیعیان است و مسکنِ علمای شیعه. با ظرافتهای سیاسی و اجتماعیِ خاص خودش. با گورستان سحرانگیز و اسرارآمیز وادیالسلام در ضلع شمالی حرم. معماریش، مردم مهربان و دوست داشتنیش، کوچه پی کوچههای تنگ و قدیمی …
اولین بار، پانزده سال پیش روز عید قربان، نام مقتدا صدر را پای اعلانی دیدم که روی تیر برقی ما بین بازار و باب الساعه حرم امیرالمومنین زده بودند. (آن اعلامیه را هنوز بین کاغذهایم دارم.) آن روزها، سیدمقتدی جوانی بود با ریشی پرپشت و عمامهای درشت که پارچهی سفیدی را به نشانهی کفن روی …
عراقیها مسلمانان ساده دلی هستند. ساده دلی و ساده فهمیِ دین، خیلی جاها گره از کار آدم میگشاید. اصلا اساس دینِ خدا هم بر سادگی و سهل گیری است. بین پرانتز و مثالاً عرض میکنم که نمونه این ادعا داستان گاو بنی اسرائیل است و اگر بنی اسرائیل همان اولِ کار که وحی رسید برای …
اینکه بگویم دوستت دارم، حق دوست داشتن و عاشقی را ادا نمیکند. یا بگویم در عمق جان منی، نشانِ خوبی برای شدتی که در دوست داشتنت دارم نیست. “شوریده و شیدای تو ام” هم واژهای نیست که بشود مقصود را با آن رسانید. و من از صبح امروز که روز توست – که هر روز …
تا نیامده بود، آدم و آدمیت یتیم بود. مردانگی و انسانیت پدر نداشتند. نه پدر که حتا نماد هم نداشتند. و جبرئیل سالها بود که صدای خدا را به زمین دریغ داشته بود… . از کوه که برگشت سنگینی رسالت را که لرزه بر جان نازنینش افکنده بود را پیچید در خرقهای پشمین تا دوباره …
تدریج! یکی از بلاهای ما تدریج است، یعنی بهتدریج دچار یک حالتی میشویم [اما] نمیفهمیم، پیری خودمان را نمیفهمیم؛ تدریجی است. کسی را که شما بیست سال است، بیستوپنج سال است ندیدهاید، حالا میبینید، پیری او را میفهمید، اما پیری خودتان را که تدریجی است و پیری آن دوست همراهتان را که دائم با هم …
رسم شهر ما این است که در تشییع جنازه، مردها همراه تابوت تا سر قبر بروند و منتظر بایستند برای انجام تشریفات شرعی ِدفن تا وقتی کارِ خاکسپاری تمام شد، سر مزار، دعای خیرِ روحانی در حق مرحوم تازه درگذشته را آمین بگویند و بروند رد کارشان. اصلش هم این است که خیلیهایی که برای …
در شبی زمستانی که بیشتر به بهار پهلو میزد تا شبی از شبهای بهمن که قاعدتا میباید سرد و سوزناک باشد، وقتی نمنم باران عابران پیادهروهای عریض خیابان انقلاب را به بازی گرفته بود و نه میبارید که خیسشان کند و نه نمیبارید که تکلیف ملت با هوا معلوم شود که آیا دو نفره است …
