و سپاس خدائی را که بر ما منت گذاشت و ما را در زمانی آفرید که فرشتگان صبر در آن عصر میزیستند؛ مادرانی که شیر پسر، شیر دادند. شیر مردش کردند و شجاع و شرزه راهیِ معرکهاش کردند… و قبلِ پسرِ شیر و شهیدشان، شهید شدند؛ “فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر زمین خلاصه …
مُرشد، اگرچه نه مثلِ باقیِ همسفرانِ سفر اولی، نوبت اولش نبود که عراق و اعتاب مقدسهاش را میدید، ولی چیز زیادی از عراق و فرهنگ و زبان و مردمشان نمیدانست. مُرشد، به لهجهی عربِ عراقی یعنی روحانی. یعنی مُلّا. و مُلّا در زبان و فرهنگ ما یعنی کسی که خیلی پُر است و خیلی بارش …
اربعین که شد، نماز ظهر و عصر را در ازدحام بیسابقهی صفوف جماعتِ حرم امام شهید خواندیم و تا از ازدحامِ اربعینیِ حوالیِ حرم خودمان را برسانیم به کراچ النجف -گاراژ یا ترمینال یا پایانهای در ورودی غربی کربلا که وَنها پر میکنند از آنجا به سمتِ شهرهای جنوبی و غربی عراق و مرز مهران- …
ماشینهای لبِ مرز، تاکسیِ خط مرز-نخجوان بودند و نمیشد آنها را ساعتی کرایه کرد و باهاشان فقط تا ایستگاهِ ۵۷ میشد رفت. و ۵۷ را تو انگار کن پایانهی بار و مسافر و ترانزیت و حتا ترهبار و احشامِ مرکزیِ مرکزِ جمهوریِ خودمختار نخجوان. رفیقم اما، دوستی داشت در شهر که میگفت سپرده است هر …
از آن زمان که در اثر خیانتِ آن شاهِ بیشرافتِ قجری، و سر بندِ ننگنامههای ترکمانچای و گلستان، ارس را به دو نیم کردند و آب، مانعِ مامِ میهن شد و جانِ یک تکهی آذربایجان به غصب به دو نیم شد و نیمِ شمالیاش تزاری و بعدها کمونیستی شد، همیشهی خدا دلهای جنوبیها و شمالیها …
ببین داداش جون! محدثزادهی واعظ – خدا رحمتش کند – او قضیهی «حمّام مَنجاب» را میگفت که یک زن مسلمان و نجیب به دنبال حمام آمده بود، دید یک مردی کنار دری ایستاده؛ به او گفت که آقا حمام منجاب کجاست؟ گفت: بفرمائید همینجاست و او را به داخل خانهی خودش راهنمائی کرد. زن بیچاره …
سامراء شمالیترین شهر زیارتی در عراق است. شهری بین دو شعبه از رود پر آب دجله که حالت جزیرهای به آن داده و روزگاری پایتخت خلفای عباسی بوده و از جلوه و جمال و جلال و مدنیت آنقدر داشته که اسمش را از روی زیبائیهائی که داشته انتخاب کردهاند؛ «سُرَّ مَن رَئا» که یعنی شاد …
ذائقهی مردم عراق مخصوص خودشان است. ذائقهای که با سایر اعراب هم متفاوتشان کرده است. عراقیها سبک زندگیِ خاص خودشان را دارند. سالها قحطی و جنگ و ستمکِشی از طاغوتِ ملعونی مثل صدام و بعدش اشغال و ترور و وحشت و ناامنی، فراغتِ آباد کردن مملکت و ایجاد و حفظ زیرساختهای بهداشتی را از مردم …
حسابی گرم کرفته بودیم و در اوج صحبت بودیم. هر دو لبخند به لب داشتیم و اگر مشغول صحبت نبودیم، حتما داشتیم با همهی وجود به حرفهای طرف مقابل گوش میکردیم. گفتم: “How did you find imam Hossein?” (امام حسین علیهالسلام را چطور پیدا کردی؟) لحظهای تأمل کرد و گفت: “He find me!” (او یافت …
آرزو داشتم؛ خداوند دشمنان دین را از سر راهم بردارد و چون پرنده پر بگیرم و حرم حسینی را در آغوش بگیرم. از عوض من به کربلا بروید… . عکس مرا یک گوشهی آن حرم ششگوشه بزنید و اگر کسی پرسید این عکس کیست؟ بگویید: «این، یکی از عاشقان حسین بود… .» مگر نه اینکه …
