شیعه‌گی

یادداشت‌های جنگی ۰۵

جمعه را سال‌های سال است که در تقویم ایرانی‌ها تعطیل کرده‌اند. یعنی روز تفریح و تمدد اعصاب و استراحت ایرانی‌ها جمعه است. جمعه‌ی ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ اما یک تفاوت ماهوی با جمعه‌های قبل و بعدش داشت. آن، اولین جمعه‌ی بعد از شروع جنگ تحمیلی اسرائیل بود و لابد با حساب و کتاب عبرانی، که ایران …

یادداشت‌های جنگی ۰۴

اشتباه کردند. روز تشییع سیدحسن در ورزشگاه کمیل شمعون بیروت، وقتی دسته اول جنگنده‌های عبری آمدند ترس بکارند و عربده بکشند بالای سر تابوت سید، ته دلم این بود که حالاست دور بزنند و برگردند و ورزشگاه و مردم و دو تابوت روی دست مردم را به آتش بکشند. همین را به بغل دستی‌م گفتم. …

یادداشت‌های جنگی ۰۳

شیوه‌ها عوض شده میدان هم. مثل دهه شصت نیست که جنگیدن عبارت باشد از اسم نوشتن برای اعزام به جبهه و بلد بودن تیر انداختن با کلاشینکوف و برنو و ژ۳ یا کار با خمپاره و توپ ۱۰۶میلی‌متری. الان زمین بازی، نه فقط خاک که هوا و فضا و فضای مجازیست و طُرفه این‌که جنگ …

یادداشت‌های جنگی ۰۲

شیپور جنگ نواخته شده و یاد چریک قدیمی انقلاب، چمران به خیر که می‌گفت «وقتی شپیور جنگ نواخته می‌شود، شناختن مرد از نامرد آسان می‌شود! پس ای شیپورچی بنواز…» وقتی بناست دوباره با تست گرم، میزان شرف و مردانگی ملتی سنجیده شود، وقتی جنگی ناخواسته آغاز می‌شود، وقتی معرکه نبرد حق و باطل دوباره برپاست، …

یادداشت‌های جنگی ۰۱

ایرانِ ما بزرگ و عزیز و تاریخی است ایرانی‌ها هم؛ بزرگ و عزیز و ریشه‌دار و یک‌پارچه‌اند و بلدند در عین تنوع و اختلاف، سرِ حادثه‌ها یک روح شوند در جان‌های هم. آن سان که سروده؛ «متحد جان‌های شیران خداست» ایرانی‌ها امروز در جغرافیای تاریخی و تمدنی‌شان در ایرانی‌ترین حالی که تا حال داشتند یک …

سیدِ پیش‌رو

یکی از معدود مرسدس بنزهای خوی را سوار می‌شد و آن سال‌ها اساسا کسی غیر از او و مرحوم آقامیرولی‌الله ذاکری، آخوند دیگری پشت رول نمی‌نشست و رانندگی آخوند، متاع نوبری بود. بنز دلبرش هر از گاهی می‌افتاد دست میرموسی[۱] که از قِبَلِ آن مجالکی فراهم شود تا حظِ نشستن داخلش نصیب و قسمت ما …

عزیز زیبای من

روزهای نابسامان بعد از زلزله‌ی ۵.۸ ریشتری ۸ بهمن ۱۴۰۱ خوی، وقتی از زمین و آسمان، هی سیل محبت و کمک می‌بارید به شهر، یک‌روز یک بنده خدائی از انتشارات مکتب حاج قاسم زنگ زد و نشانی خواست برای فرستادن کتابی که تازه منتشرش کرده بودند و ضمنش از اوضاع خوی و مردم و لرزه …

برای حاج ولی

این یادداشت باید زیر هزار کلمه باشد. چون میهمان سخنران برای برنامه امروز زیاد داریم و سهم من کم از ده دقیقه است و به تقریب، خواندن هزار کلمه کمِ کمش ده دقیقه زمان خواهد برد. هزار کلمه، برای کسی که در سی چهل سال اخیر، هویت اجتماعی برای شهر ساخت و گسست فرهنگی بوجود …

جنگ‌نامه (شماره صفرم)

داشتند زندگی‌شان را می‌کردند. تازه دیو بیرون رفته بود و فرشته تازه درآمده بود. همه چیز داشت می‌رفت به سمتی که دنیا روی خوشش را نشانِ مردمِ شهر بدهد که ناگاه دیو پلیدِ هفت سرِ دیگری از زمین و دریا و هوا، جفت پا پرید وسط زندگی‌شان… . جوان‌های شهر و قبل‌تر از این‌ها، پدرهاشان، …

استانبولچی

این‌که یک سفر رونده‌ی تنها که از ماه‌ها قبل، قصد و تمهید سفر به قلب تمدن عثمانی‌ها در سر داشته باشد و درست چند روز مانده به ایام عزا، از تنهائی به در آید و عروس آذری‌ها شود و عهد در همان گام‌های اولِ زندگی مشترک و یکی شدنش با رفیق ترک‌زبان ما، هم‌داستان شوند …