دل نامه

وقتی کودکی ام را گود برداری کردند!

سابق بر این همه ی ماشین آلات ساختمانی برایم بولدوزر بودند. یعنی اسم هر کدام را که می پرسیدی می گفتم بولدوزر! از کاربرد و کارائی شان هم چیزی حالی م نبود. کار این یکی دوماه ی اخیرم حداقل حسنی که داشت این بود که اسم اقسام و انواع ماشین آلات عمرانی را یادم داد …

دیگر اکنون با جوانان ناز کن!

خدایا سلام! خدایا انگار قرار نیست سر ِ ما سالم به سنگ لحد برسد؟ خدایا! خودت به‌تر می‌دانی که دیگر از سن و سال ما گذشته که بخواهیم امتحان‌های این جوری پس بدهیم. تابلوئه که امتحان نداده رفوزه‌ایم. بقول شاعر: بی‌امتحان مرا به غلامی قبول کن! رسوا شود این دل اگر امتحان دهد… راستش را …

بهار

لطفن! بفرمائید زودتر فروردین شوند اسفندهای ما! اسفند به این بی خاصیتی …؟ حالم از هر چه زمستان و اسفند و روزهای آخر سال پیر است به هم خورد. لطفن بگوئید، بگوئید که نه! بفرمائید!!! فروردین شوند اسفندهای ما. روح زخم خورده مان یک اتاق پر از هوای فروردین می خواهد! همین.

فصل دل تکانی

حالا هی بگو فصل خانه تکانی هاست و شماها هم تکانی به خودتان و خانه ی دلتان بدهید. دلمان را که بتکانیم، زخم های کهنه اش سر باز می کنند! آنوقت می آئی روی زخم ها مرهمی چیزی بگذاری؟ جواب شراره های آتشین دلمان را می دهی؟ اصلن! اینکه اینجا دارد برای خودش بی خود …

و مُنِعَتِ السَّماء

حالا مثلا اگر ببارانی آسمان به زمین می آید؟ اصلن! نبار و نیا و نباران. بگذار در برگ های آخر تقویم امسالمان بنویسیم: حوالی سالهای جوانی مان، هشتاد و هشتی بود که زمین دلگیر شده بود و آسمان سخت … خیالت تخت. حتی آخرش می نویسیم : و حال همه ی ما خوب بود!

شتر است مردِ عاشق

به سَرِ مناره اُشتُر، رَود و فغان برآرد: که «نهان شدم من این‌جا، مکنید آشکارم.» شتر است مردِ عاشق سرِ آن مناره عشق است، که مناره‌ها ست فانی و ابدی است این منارم. تو پیازهای گل را به تکِ زمین نهان کن، به بهار سر برآرد که من آن قمرعُذار ام… «ملای روم»