وقتی هنوز عدد سینماهای ایران دو رقمی نشده بود، چرخ آپارات در خوی میچرخید و اولین سینمای استان در خوی افتتاح شده بود و مردم شهر مخاطب پردهی نقرهای سِحرانگیزی بودند که پای هنر هفتم را به خوی باز کرده بود. از دههی پنجاه و چهل و فیلمفارسی و فیلمهای عمدتا جنگیِ سالهای اول دههی …
سخت است زیستن در شهری که به بی تو ریستن عادت کرده است. شهر، هوای آلودهاش را و مردمانش روزمرگی را از بی تو زیستن دارند. از تنفس در اتمسفری که همه چیز دارد الا یاد و نام تو را. بیا و به هوای شهر، جانی دوباره ببخش و عادتهای سخت و تعصبهای جاهلانهمان را …
به عشق و امید روزی که بیاید و یک دل سیر، لذت حج و رمی و حلق و وقوف و بیتوته را در امن و امان بچشیم؛ انگار که این آیه دوباره و از نو نازل شود: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّـهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُون»
“قسمت این بود که من با تو معاصر باشم تا در این قصهی پرحادثه حاضر باشم – – حکم پیشانیام این بود که تو گم شوی و من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم” غلامرضا طریقی
شاید این آخرین تیر ترکش جبههی شیطان باشد که؛ نقطه به نقطهی سرزمینهای مؤثر و مهم و درگیر در امر شریف ظهور را با جنگی نیابتی درگیر کند تا شهر به شهر سرزمینهای شام و عراق و یمن و آناتولی با خاک یکسان شوند. شاید به این شیوه – شاید- امر مبارک و مقدس ظهور …
دوستی که عزیز است و قدرش محفوظ و البته پیگیر و جویای حال و آنروزها خرده میگرفت که “چرا اینروزها ساکتتر شدهام و کمتر اینجا مینویسم” بداند و میدانم که میداند که اینروزها زمین و اهالیش سخت گرفتار خوداند و باید مردی از خویش برآید و کاری بکند… . باید کسی بیاید و زمین را …
دارم “کمی دیرتر” را میخوانم. داستانِ بلندی از استاد سیدمهدی شجاعی که انتشارات خود ایشان – نیستان- منتشرش کرده است. بماند که با ارادتی که به قلم و نثر شیوای استاد داشتهام و کتاب را از نمایشگاهِ سال نود و یک خریده بودم چرا تا الآن مانده کنار کتابهای خوانده نشده و حالا نوبتش رسیده… …
تولد تو یعنی هنوز امید برای روزهای خوب برای زندگی سالم برای برکت و عمران و آبادانی برای باران و بهار و رویش برای جوشش دوبارهی چشمهها هست. یعنی امید آمدنیست، نوبهار آمدنیست… .
مبارزهی فرهنگی یعنی تلاش برای تغییر فرهنگ حاکم بر ذهنهای مردم، تا راه را برای حکومت الهی هموار و بر حکومت طاغوتی ببندند و امام باقر (علیهالسلام) این کار را شروع کرد. “باقر علمالاولین” یعنی این. ایشان شکافندهی حقایق قرآنی و دانشهای اسلامی بودند. حضرت آقا. ۶۶/۵/۹
“بهاران از کجاست که روح روییدن و سبزشدن، ناگاه در تن خاک مرده پیدا میآید؟ و از کجاست که روح شکفتن، ناگاه از تن چوب خشک، چندین برگهای سبز و شکوفههای سفید و آبی و زرد و سرخ برمیآورد؟ بهاران رازدار رستاخیز پس از مرگ است و قبرستانها، مزارعی هستند که در آنها، بذر مردگان …