رفتار کعبههای روان بر شانههای صبر تماشایی است بر شانههای ای کاش بر شانههای اشک بر شانههای همهمه و فریاد آه ای کجاوههای معلق در باد! ای کعبههای کوچک چوبی ما زائر صریح شما هستیم اما شما این گونه در طواف که هستید؟ – – – قیصرِ امینپور. رضواناللهعلیه +
Month: بهمن ۱۳۹۱
نمیدانم با اینهمه زلزلهی ریز و درشتی که امسال دور و اطراف ما را لرزانده و میلرزاند، چرا تکان نمیخورد و ترک برنمیدارد و نمیشکند این بتِ بزرگِ حائلی که میان ما و خورشید حائل شده و این بنای عظیمِ حجاب پس نمیرود… این همه زلزله، آن هم در یک سال با اینهمه تکانه و …
حیف این شعارهای خوب و شعرهای جذاب و تکمصرعهای موزون و نوستالوژیک نیست که وقت هر انتخابات، دست میبریم در کشکول پر و پیمانش و مفت و مسلم چند مشت از ناب و نایابهایش را درهم بیرون میکشیم و خرجِ نازِ ابرویِ غمزهدار فلان داوطلبِ مشتاقِ خدمت میکنیمش؟ این شعرهای خوب و استعارههای بیبدیل و …
یادت که میافتم اینجا و هرجا پر میشود از بوئی خوش… از یادِ روزهائی که دِی بود، آذر و آبان بود، ولی تا بودی گرم بودند. یادت که میافتم وقتی یادم میافتی وقتی یادم میافتد که هستی زخمها راه شفا را گم نمیکنند و دستها از شلاق سردِ سوزِ زمستانه کرخت نمیشوند. خودت که رفتهای …
ای در سرِ دل دادهگان سودایِ تو ای جملهی هستی همه شیدایِ تو آشفتهام این سو آن سو میروم در بازیِ پیدا و ناپیدایِ تو…
دو پاکت آجیل، یکی مرغوب و دیگری نامرغوب جلوی دستش بود و هر از گاهی ناخنکی به یکیشان میزد. پیرمرد سرایدار که آمد تو، پاکت آجیل نامرغوب را گرفت سمتش که؛ مُشتت را پر کن و بعد انگار فکری به نظرش آمده باشد، کلهم اجمعین پاکت را داد به او که تا وقتی آخرین مریض …
دختر بچه پرتقال دلش خواسته بود. مادرش گفته بود توی این فصل پرتقال از کجا پیدا کنیم؟ بعد از چند دقیقه دختر بچه با یک پرتقال وارد اتاق شده بود! هیچکس نمیدانست این پرتقال را کی دست او داده؟ آقا فرموده بود این بچه توی حرم دلش پرتقال خواسته بود، حالا با قاعده به او …
امیرالمومنین علی علیهالسلام خطاب به اشعث ابن قیس فرماندار آذربایجان: همانا پست و فرمانداری برایت وسیلهی آب و نان و جمع آوری ثروت نبوده، بلکه امانتی بر گردن توست! و تو باید از فرمانده و امام خود اطاعت کنی! حق نداری نسبت به رعیت و مردمی که مأمور به رعایت حالشان شدهای، استبداد بورزی و …
آقای حجتِ ثامنِ ضامن! از اینکه عنان افسارم دست اربابی چون شماست و از اینکه هرسو و هر ثانیهای که اراده کنید، مشیت شما بر اختیار مثل منی میچربد از شما متشکرم. متشکرم از دعوت بیمقدمهتان و اسبابی که جور کردید و به عقل جن هم نمیرسید آنجا و آنروز و آن ساعت، مقدرم کرده …
سرش را از ته تراشیده بود. از زیر عمامهی به دقت بسته شدهاش ولی تک و توک موهای جو گندمیاش معلوم میکرد صاحب این موها، نزدیک چهل را دارد و موهایش هنوز هم مجعد و فرفریاند. گفتم؛ شیخنا! خیر است… حلق کردهای به سلامتی! عازم حجی؟ گفت: خیر که هست. حج ولی مال روزهای مشخصی …
