مگر تقصیر از دلِ ناماندگارِ بیدرمانِ من است؟
وقتی نماز در سفر شکسته میشود
دلِ من نشکند وقتی تو در سفری؟
دردِ دوری نگیرد وقتی دوری؟
غمِ مهجوری نکشد وقتی از تو یادی مانده با مهجوری؟
خراب نشود وقتی دنیا آباد نمیشود تا نیائی؟
و امروز یکهزار و یکصد و پنجاه و چند سال از آغاز ولایت تو بر گیتی گذشته و سن غیبتت از سن نوح افزونتر رفته و شمار مردم کشتی نکرده تغییری!
و چه تلخ است تبریک آغاز روزی را گفتن که تو را به سراپردهی غیبت برده و شیعیانت را به پس کوچههای غفلت….