آن سالها تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته بودم. معلم کلاس دوم ابتدائیمان که خدایش بیامرزد، تکلیف داده بود که روزنامه و مجله بخوانیم. و دورِ کلمههای خاصی مانند “برای” “ایران” و… خط بکشیم و مگر روزنامه و مجله مثل الان بود که فراوان باشد؟ باید روزنامه میخریدیم و کسی هم نبود که برایم روزنامه …
نگاه منِ عوام میگوید که روزگار اقتصادی مردم بهتر از ده بیست سی سال قبل است. هم گذران اقتصادیشان و هم اراداتشان به اهل بیت علیهم السلام. نمونهی عیانش هم خیراتی که در ایام منسوب به حضرات ائمهی کرام بین فقیر و غنی مردم پخش میشود. اینهمه خیر و احسان و غذای نذری، به رغم …
شب عاشورا، شهادتنامهی عشاق امضاء میشود. این را از شعری یاد گرفتهایم که سالهای سال، از قدیم و از خیلی قبلتر از اینکه من و مثل منها پا به دنیا بگذاریک و انیس مجالس عزای امام شهید بشویم، نوحهی سوزناکِ هیئتها بوده و هست و خواهد بود؛ امشب شهادت نامه عشاق امضاء میشود فردا ز …
بچهتر که بودم، حرف عشق و عاشقی که وسط میآمد، عشاق را با مو و زلف پریشان و قدِّ خمیده و در کنج خرابات تصویر میکردم که از عالم و آدم دورند و ربطی به زندگی و اجتماع مردم و مراودات روزانهی آدمها باهم ندارند. در همان ایام طفولیت، یکی دو تا شان را هم …
تا قبل از آن، اسمش را روی دیوانهای قطع جیبی که جلد گالینگور مشکی داشتند دیده بودم. همان کتابچههای کوچکی که پُرند از اشعار آئینی و هیئتی و هر مداح و نوحهخوانی چندتایش را دارد و مجلس را از روی شعرهای داخل آنها دست میگیرد و میچرخاند. تا یک روز خبر آمد که قرارست بیاید …
خوبیش اینجاست که از آدم انتظار دارند وقتی یکی دو روز پیدایش نیست یا وقتی میگوئی یکی دو روز نیستم، اولین حدسی که میزنند، رفتن به سفر زیارتی است. انگار که تو جائی جز کربلا برای رفتن نداری! -و حقیقتش هم همین است؛ کسی بجز امام شهیدمان و جائی بجز کربلای عزیزمان نداریم! داریم؟!- الغرض، …
ده سالی بود هر باری که کربلا قسمتم میشد، ایام عزای یکی از اهل بیت علیهم السلام بود و پیراهن مشکی تنم. یعنی از بهمن هشتاد و هفت که اولین بخت و نوبت حضور در خیزش اربعین را درک کردم. این سفر اما نه در ایام عزا و نه در اربعین که در ماه شعبان …
اینکه بگویم دوستت دارم، حق دوست داشتن و عاشقی را ادا نمیکند. یا بگویم در عمق جان منی، نشانِ خوبی برای شدتی که در دوست داشتنت دارم نیست. “شوریده و شیدای تو ام” هم واژهای نیست که بشود مقصود را با آن رسانید. و من از صبح امروز که روز توست – که هر روز …
ما نسل سومیهای انقلاب بودیم. نسلی که خردسالیش را با امام و سالهای اول انقلاب سپری کرد و جنگ را با نگاه کودکانه دید و رفتن امام را هم. امام برای ما عبارت بود از پیرمردی نورانی که همیشهی خدا در جماران بود. که وقت حرف زدن، آرام و متین چشم به زمین میدوخت. که …
هر بار که زیارت امام شهید قسمتم میشود، اول تا آخر سفر را و همهی جزء به جزءِ حرکتها و نشستنها و رفتنها و همهی همه اجزای سفر را به نیابت از شهیدمان میگیرم و در همهی ثانیه به ثانیهی سفر، دلم بغض دارد که دنیا آن قدر به او وفا نداشت که لااقل یکبار …
