خدایش بیامرزد آقای لایموت معلم پرورشی سال اول راهنمائیم را که با آن خط خوشش در اولین جلسه کلاس بعد از آنکه خودش را معرفی کرد، روی تخته سیاه با گچ سفید نوشت «انسان» و توضیح داد که کلمهی انسان از ریشهی اُنس است و انسان را به خاطر میل شدیدی که به انس گرفتن …
بگذارید همین اولِ کار اعتراف کنم که از یک جائی به بعد، نوشتن میشود بخشی از نیاز آدم. یعنی که اگر ننویسد – حالا هر نوشتنی در هر فقرهای- امورش نمیگذرد و مَن، بعد از آنروزی که آمدم اینجا و شدم مسئول رتق و فتق امور اموات مسلمین، فراغت بیشتری برای فکر کردن و دیدن …
اسم خوبی دارد؛ مراسم تکریم و معارفه. یعنی که مدیر قبلی را به جهت خدمتی که کرده، عزیز داشتن و تشکر کردن و مدیرِ تازه نفسِ جدیدالانتصاب را معرفی کردن. که بطرز رسمی به دستگاهها، ادارات و مردم بگویند که من بعد، کت تنِ کیست؟ طبیعیست که تکریم و معارفه شهردار شهر با مثلا تکریم …
بدعادت شده بودیم. انگار که مقدر این بود که همیشه آب در کوزه و آفتاب در باجه (پنجره) باشد و هربار و هر کِی که خواستیم گیوه ور بکشیم تا لب مرز و پاسپورت مُهر کنیم به خروج و چند ساعت بعدش کربلا باشیم؛ به همین راحتی! کرونا که آمد، خیلی عادتهای عادی را به …
خوشتیپ و خوشبو و خوشگِل. موهایش را مثل همهی جوانهای خوشتیپ آن دوران به عقب شانه میکرد و جاکلیدی توپکیای که مدام در دستش میچرخید یکی از اجزای جدائی ناپذیر هیبتِ دوست داشتنی معلم پرورشیمان بود در سال ۱۳۷۲٫ در مدرسه راهنمائی نمونهی دولتی ِمعلم خوی. زنگِ اولِ شنبهی اولِ سال اولِ راهنمائی وقتی با …
با روحانی تا ۱۴۰۰ انتخابات ۱۴۰۰، عنوانی بود که به اختصار روی دو انتخابات سراسری ریاست جمهوری سیزدهم و شوراهای اسلامی شهر و روستای ششم در ۲۸ خرداد هزار و چهارصد برگزار شد گذاشته بودند و البته در بعضی شهرها و استانها، کنار این دو صندوق، صندوق رای برای انتخاب میان دورهی نماینده مجلس شورای …
کتاب برای کسی که آنرا نوشته در حکم اولاد است. و کسی که آنرا نوشته در حکم پدر. وقتی کتابی به دنیا میآید و نسخه اولش را میدهند دست کسی که آنرا نوشته، مثل آن است که طفلِ تازه به دنیا آمدهای را قنداق پیچ بگذارند در آغوش پدر و پدر محو تماشای مخلوقی شود …
نوبت واکسن ما رسید. زودتر از الباقی اقشار جامعه. اولش فکر میکردم شاید همکاری خوبی که با دوستان معاونت بهداشت دانشکده علوم پزشکی خوی داشتیم در این سال کرونائیای که گذشت و منجر به صمیمیت بیشتر از قبل شد، در جلوتر افتادن نوبت مایهکوبی ما بیتاثیر نبوده اما بعدش که سند ملی تزریق واکسن منتشر …
سلیمزاده سومین همکار سازمان بود که تستش مثبت شد و رفت توی لاک قرنطینه. قبلش یکی از نگهبانها و شیخِ ناظر شرعیمان و هر دو از طریق عیالشان آلوده شده بودند و سلیم را ندانستیم که کِی و کجا کرونا گرفت؟ جمعه هفته قبل بود که ساعت ده رسیدم سازمان و بعد از خوش و …
از روزیکه آمدهام سازمان، دقیقا چهار سال میگذرد. در این چهار سال هزاران نفر از همشهریهایم به رحمت خدا رفتهاند و بچههای سازمانی که من مسئولش هستم، کار بدرقه آنها به سرای باقی را راه انداختهاند و من بیآنکه نسبتی با مردگانی که خدمات به آنها دادهایم داشته باشم، ایستادهام به تماشای عبور تک به …