دفاع

سیدکمال موسوی

سن و سالی نداشتند. تو فکر کن مثلا ده دوازده ساله. با لهجه‌ی غلیظ عربیِ عراقی که غالب حروف‌شان «شین» و «چ» و «حاء» دارد و تند و تند حرف می‌زنند و باید برای فهم کلماتشان بخواهی که (فُصحَه) تکلم کنند که بفهمی چی می‌گویند. تا کنار موکب‌شان توقف کردیم با شوق دویدند سمت‌مان که …

مدینه‌ی فاضله

تجربه‌ی زندگی در بین مردمی که خط مشترکشان عاشقی کردن است و راه‌شان منتهی به کعبه‌ی شش گوشه‌ای که دنیا بر مدار آن می‌چرخد، به یک خط و چند خط روایت از دیده‌های محدود، نمی‌تواند بگنجد. زیستن در اتمسفری که اکسیژن آن جذبه‌ی عشق حسین است را فقط باید تماشا کرد و بس. و جز …

پرچم

غرور تمام یک ملت متجلی در پرچمی است که تک به تک آحاد آن مُلک حاضرند جان‌شان را پایش بگذارند. پرچم نماد ایستادگی و پیروزی و فتح و نصرت نیز هست. وقتی خاکی فتح می‌شود، وقتی جائی نصرتی به دست می‌آید، وقتی پیروزی‌ای اتفاق می‌افتد، این باز پرچم است که بالا می‌رود و به شکرانه‌ی …

نصرت نزدیک

و کتاب کریم فرموده است؛ “کسانى که بناحق از خانه‌هایشان بیرون رانده شدند گناهى جز این نداشتند که مى‌گفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‌کرد، صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‌شود، سخت ویران مى‌شد، و قطعاً خدا …

نصرت نزدیک

کسی به قدر حضرت آقا امید در دل‌ها تزریق نمی‌کند و کسی به قدر ایشان، آیات نصرت و پیروزی برای‌مان نمی‌خواند و کسی مثل ایشان دلش به تحقق وعده‌ی حتمیِ الاهی قرص نیست که فرمود: وَ لَیَنْصُرَ‌نَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُ‌ه! + و باز کسی نیست که مثل ایشان نبرد با صهاینه‌ی نحس و نجس را …

تردید

ظهر ۳۱ شهریور ۵۹، وقتی اسباب زندگی‌شان را بار خاور کردیم که ببریم چای‌پاره، حوالی سه‌راهی خوی به ماکو خبر رادیو حمله‌ی هوایی عراق و آغاز جنگ را اعلام کرد. من بودم و علی و راننده‌ی خاور. صدام از مدت‌ها قبل تحرکاتی در مرزهای جنوبی داشت، ولی حمله‌ی امروز با قبلی‌ها فرق می‌کرد. خبر آغاز …

سپر از دست میانداز که؛ جنگ است هنوز

سی و چهار سال قبل در چنین روزی شیپور جنگ نواخته شد تا شناختن مرد از نامرد آسان شود و مگر وفا و مردانگی را کجا می‌توان آزمود جز در میدان جنگ…!؟ و آیا بلای عالم‌گیر رفاه و رفاه زدگی، ما را از دشمنی که خاک‌ریز به خاک‌ریز دارد نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، غافل کرده …

عیادت مجازی

این متن، بریده‌ایست از نامه‌ای طولانی که یکی از دوستان که از قضای روزگار فرزند شهید هم هست خطاب به آقا نوشته و باز از قضای روزگار نسخه‌ای از آن به دست حقیر افتاده و من بی‌آنکه آن بنده‌ی خدا بخواهد و بداند، بخش‌های قابل انتشار در معرض نگاه عموم نامه را از نظر حضرات …

آدم‌های خوب شهر

خاصیتِ گرما، کلافگی و به هم ریختگی اعصاب است. این‌که با یونی‌فرم و کلاه و یال و کوپال مجبور باشی چند ساعت بمانی زیر ظل آفتاب و ترافیک را و بوق‌های ممتد راننده‌های بی‌حوصله‌ای را که شیشه‌ی ماشین‌شان را بالا کشیده‌اند تا خنکای کولرشان بیرون درز نکند را تحمل کنی و مأمور انتقال خودروهای پارک …

مـــــدِّ ممتد

نصرتی که خدا برای اهلش مقدر فرموده با اراده‌های سنگین توپ و حرکت شنی‌های تانک روی رمل‌های به خون آغشته‌ی غزه و بی‌شمار سورتی پرواز هدف‌مند و بی‌هدفِ بمب افکن‌های هوشمند، مهار شدنی نیست. این وسط اما خون کودکان خواهد ریخت تا آبروی نداشته‌ی مثلن مسلمان‌های عربِ حامی صهاینه‌ی وحشی، بیش‌تر از پیش بریزد و …