سفر

وَیَبْقَىٰ وَجْهُ رَ‌بِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَ‌امِ *

فردای روزی که ما رفتیم آمده بود سراغم را بگیرد و شنیده بود رفته ایم عتبات برای زیارت اربعین. وقتی هم که برگشتیم کسی از بچه ها به م نگفت آمدنش را و من ِ عاری و خالی از علم غیب، هی دلم برایش تنگ می شد و هی منتظر رد و خبری از او …

هیچ کسی برای من امام رضا نمی شود

یکی از هم سفران جلو نشین بود. جلو نشین در فرهنگ جمع ۴۰ تائی ما که باهم رفتیم زیارت اربعین و برگشتیم به کسانی گفته می شد که چند ردیف اول اتوبوس ملک طلق آن ها بود و تا ته سفر حتی یک بار هم قدم رنجه نکردند یک تُک پا بیایند آن ته مَه …

صبر

همه ی جا و هر لحظه از زیارت عتبات دل نشین است. روح فزاست. حتی در چند متری گودی قتل گاه آن جا که دیگر پاهایت یارای جلوتر رفتن ندارد و خاک عالم آوار می شود روی سرت و همه ی غصه های دنیا تل انبار سینه ات، ته ِ ته ِ دلت یک شوق …

قصه جور دیگریست

نمی دانم چند روز است که از سفر برگشته ام. دو هفته نیست مطمئنم. اما آن قدر طول کشیده و سخت گذشته که انگار کنم سفر و اربعین، شش هفت ماه پیش بوده است… هنوز کرختی سفر در جانم است. هنوز نتوانسته ام به شرائط و بازده! روزهای قبل سفر برگردم. هنوز نمی توانم!!، نتوانسته …

برج های محکم

از مرگ می ترسید. می ترسید بمیرد. می ترسید وقتی مُرد دیگر کسی یادش نماند و یادش نکند. می ترسید وقتی مُرد برود قاتی باقی باقالی ها و بعد یکی دو ماه همه فراموشش کنند. اینقدر که در دنیا به فکر اسم در کردن و دوست گردن کلفت و معروف و رسانه ای پیدا کردن …

دیدار دوست دیدن

وقتی در شبی از شب های مهتابی خدا، زار و نزار و خسته و با پاهای پُر آبله و سلانه سلانه در مملکت غریب! با چشم های نیمه باز از زور بی خوابی و خستگی و با دلی مشعوف از زیارت روح فزای امیر مومنان در ایوان مطلّای نجف، در راه بازگشت به هتل – …

تنها حسرت بزرگ به جا مانده!

صمد، از سفر اولی های گروه بود. ساده بود. بی غل و غش و خالص و ناب و زلال. از آن هائی که حسرت خلوص شان هماره با من است! وقتی دیروز بعد زیارت شش امام و یک اباالفضل و اعتاب و مشاهد مقدسه ی عراق راهی حدود مرزی بودیم، پرسیدم حسرتی هم به دلت …

فرصت فکر و سفر…

عمیق ترین و اولین لذت سفر زیارتی فرصت چند ساعته ای است که در اتوبوسی و کار دیگری نداری و نمی توانی داشته باشی و فقط باید انتظار بکشی تا رسیدنت کی باشد و از روز بی کاری و از زور این که ابزاری در دست نداری تا راه دراز را قیچی کند تا مگر …

مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد!

وادی طف حریم سرگشته گی است… وادی نفی نظم ِ نوین و اراده ی مقهور عالم ماده و وای از آن اراده که میان تو حسین – علیه السلام – تا امروز! فاصله انداخته… و سفر بدان جا نه رفتن که بازگشتن است… به سرچشمه بدان جا که حسین ِ سقای انسانیت آدم، منتظر توست …