بین آدمهائی که رفته ام سراغشان تا برایم از پدرم – پدری که ندیده ام اش – بگویند، به آدمهای جالبی برخورده ام. جالب تر، تنوع آدمهائی است که هر کدام را به تنهائی می شود صمیمی ترین دوست بابا دانست و هیچ کدامشان به هیچ کدام نمی خورند. از پخش کننده نوشابه بگیر تا …
آن گاه گه بدون جنگ وارد بابل شدم، مردم گام های مرا به شادی پذیرفتند. نگذاشتم هیچ رنج و آزاری به مردم این سرزمین ِ آباد وارد آید. برده داری را برانداختم و فرمان دادم که همه در پرستش خدای خود آزاد باشند. شهرهای ویران شده را از نو ساختم. نیایش گاه های بسته را …
(و لَقَد اَوحَینا اِلی موسی اَن اَسرِ بِعبادی فَاضرِب لَهُم طَریقا فِی البَحر یَبَساً لّا تخافُ دَرَکاً و لا تَخشی). * ترجمه: به یک عدد عصای موسی، برای شکافتن نیل ِ شک و گذار از دریای تردید و غرقه کردن فرعون ِ وهم و تغلب نیازمندیم! *. طه/۷۷
چند روز که نباشی، گوگل ریدر ات پر می شود از نوشته های قشنگی که هر روز برایت می آیند و می خوانی شان و طی این سالها، شده اند جزء مهم و لاینفک لذت های هر روزت. لذائذی که انگار، به ترین دلیل تحمل روزمرگی ها و فضای سرد و خشک محیط کارت هستند. …
همیشه به نظرم آمده که جشن تولد و گرامی داشتن آن یکجور کار دخترانه است. نیز حتی تبریک گفتن آن. هنوز با فلسفهی خلقت و اینکه باید بیهیچ ارادهای بیفتی در سیکلی که قرارست در آن آنقدر چرخ بخوری و بخوری تا شاید برسی به جائیکه برایت مقدر است، مشکل دارم. یعنی هنوز منطق چنین …
۱-چندینسالِ پیش، ایستاده بودم کنارِ مقامِ ابراهیم. شنیده بودم که آنجا اگر کسی دو رکعت نمازِ صحیح بخواند، گناهانش بلعتُ میشود و یک کله میافتد بغلِ حوریها و… نفسم بریده بود. نمیدانستم که چه باید بکنم. رفتم پشتِ مقامِ ابراهیم و دفعتاً دیدم که یک جای خالی هم چسبیده به مقام پیدا است. گفتم اینهم …
اجناسِ لطیف حتی مرگ را هم لطیف روایت میکنند! طوریکه دلت آغوش شود برای استقبالِ مرگِ به لطافت روایت شدهی ضعیفهگان … لِتَسکنوا الیها!
مشق می کنم زندگی را و بی تو بودن دو،سه و هزارباره را بی تو … مشق می کنم ایام ««یسر»» را بعد روزگاران مه آلوده ی ««عسر»» گفته بودی ، من نمی دانستم قاعده خداوندگاری را که : ««ان مع العسر یسری»» مشق می کنم دوستان را و دوستی ها را که در هزارتوی …
درختان را دوست می دارم که به احترام تو قیام کردهاند؛ و آب را که مِهر مادر توست خون تو شرف را سرخگون کرده است؛ شفق آئینهدار نجابتت و فلق معراجی که تو در آن نماز صبح شهادت گذاردی. شمشیری که بر گلوی تو آمد هر چیز و همه چیز را در کائنات به دو …
