شیعه‌گی

کرامات الجابریه

یکی دو هفته از آمدنم به سازمان گذشته بود و کم‌کم داشت سیل پیام‌های تبریک به مناسبت انتصاب به جا و شایسته‌ی اینجانب به سمت مدیرعاملی سازمان فرو می‌نشست که موجی از تماس‌ها و سفارش‌ها مبنی بر این‌که «هوای جابر ما را داشته باش!» از اطراف و اکناف بلند شد. و جالبش این‌که جابر، جابرِ …

گربه‌ی دم حجله

یک هفته مانده به اربعین سال ۹۵، وقتی دو سه ماه بود فشارها به تیم جدید مدیریت شهری جواب داده بود و از مقام منیع معاونت فرهنگی شهرداری برکنار و در کسوت معاونِ معاون خدمات شهری، اتاقی به‌م داده بودند در طبقه دوم ساختمان خدمات با یک میز تحریر و یک دست صندلی و میز …

تاسوعا و عاشورای خود را چگونه گذراندید؟

ما ترک‌ها بخواهیم شاهد مثال بیاوریم برای بی‌مبالاتی و لاابالی‌گری و پوچ‌گرائی و نهایت درجه‌ی این‌ها که شمردم را نشان دهیم می‌گوئیم: «فلانی حتا تاسوعا و عاشورا هم چراغ مغازه‌اش روشن است!» یعنی کار کردن در این دو روز و نه فقط این دو روز که تا روز سوم شهادت سیدالشهدا در باور ما و …

فخری که رفت… .

#حاج_فیروز قوجا فیروز #فخرالذاکرین به هر اسم و به هر رسم؛ تو برای من نماد پیرغلامی و شیفتگی و شوریدگی و سرگشتگی بودی… با آن شعرهای ناب و ذکرهای بی‌مثالی که در شجاعت اهل‌بیت و #امام_شهید می‌خواندی و شاه‌بیتت این بود؛ دیوانه‌ی خموش به عاقل برابرست/دریای آرمیدَه به ساحل برابرست و من مگر یادم می‌رود …

ذکر آن خال سیاه عربی

وقتی پارسال قرار شد دوباره حج بروم، فکری شدم که یادداشت‌هایم را منظم‌تر و به قاعده‌تر بنویسم و باید برای این نظم خودخواسته، اهرم فشاری تعریف می‌کردم که مدام بالای سرم باشد تا در ساعت خاصی از روز، تعداد خاصی از کلمات را کنار هم چیده و آماده و حاضر، بفرستم برای جائی برای انتشار …

علامت

داستان ما آدم‌ها از این قرار است که هر چیزی را تا وقتی نو باشد و بوی تازگی بدهد، سر دست می‌گیریمش و حلوا حلوایش می‌کنیم و درموردش حرف می‌زنیم و جدیش می‌گیریم و مرور زمان در بیش‌ترِ مواقع و موارد، باعث نشستن غبارِ فراموشی روی اتفاق و عادی شدن مساله می‌شود. مثال واضحش همین …

شجره نامه

این‌ها همه، شنیده‌های من است از او. پیرمردی که می‌گویند چهارشانه و هیکلی بود و هم‌نام من. به‌تر و درست‌ترش این‌که من هم‌نام اویم. یعنی اول او بود، بعد پدرم و بعدتر من! که یعنی پیرمردی که قسمت نبود هم را ببینیم؛ پدربزرگ من بود. مردی که همه‌ی عمر نه چندان طولانی‌ای که داشته را …

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

سه چهار ماه قبل، روزی‌که یکی از دوستان فضای مجازی به بهانه‌ی سالگرد درگذشت مادر شهیدی عزیز، دوره‌ی ختم قرآن گرفت و یک جزءش را داد به من و من در پستوی سالن پذیرش سازمان نشسته بودم و سرم به خواندن خطوط جزء نوزدهم قرآن مشغول بود، مردی باریک اندام و پا به سن گذاشته …

آخرین قدر قرن

یکی از اصول مدیریت، کنترل است و کنترل یعنی پائیدن مجموعه و عوامل و آیند و روند و این در سازمان‌های خدمات‌رسانی که کارشان شب و روز و تعطیل و شنبه و سیزده بدر برنمی‌دارد، باید متنوع‌تر و بیش‌تر باشد که چرخ سازمان طوری روان بچرخد که صدای جرواجر از آن برنخیزد. سر همین پایش …

بخشش کرونائی در شب قدر

حجاری از جمله مشاغل مرتبط با آرامستان است. از زمانی که من یادم می‌آید و خیلی خیلی قبل‌تر از وقتی که سن و سال من قد بدهد، یعنی از هزاران سال قبل به این‌طرف، قبور را علامت‌گذاری می‌کرده‌اند که اسم و رسم صاحبانش معلوم باشد و هیچ وسیله‌ای بهتر و ماندگارتر از سنگ برای نشان …