دل نامه

در انتظار بهار

الهی؛ تو را به جانِ جوانه‌های تازه از رنجِ جمودِ زمستان رها شده و در آستان شکفتن، تو را به حقِ روحی که در کالبد زمین می‌دمی و زمین خاموش را به خروش می‌افکنی، به حقِّ ساقه‌های در تکاپو برای شکوفاندن بهار به حقِّ بهاری که در جانِ جهان خواهی آمیخت، به حرمت برگِ سبزی …

هو الشهید

اما تو که بر دامنه‌ی آتش‌فشان منزل گرفته‌ای؛ باید بدانی که چگونه می‌توان زیر فوران آتش زیست!؟ ما را خداوند برای زیستنی چنین به زمین آورده است، چرا که مرغ عشق ققنوس است که در آتش می‌زید نه آن‌که رنگین کمان بپوشد و در بوستان‌های عافیت، شکّر می‌خورد و شکّرشکنی می‌کند. مگر سوخته دلی و …

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر…

کاش کسی کج‌مان کند سوی کویر. این روزها عجیب بوی تنهائی دارند و سکوت و فکر. از کج و ناراستی این روزگار پیچاپیچ، راه راست گم شده و راه ما و کج‌روان قاطیِ هم. من دلم تنگ آن شب‌های سرد کویری‌ست که در بی‌انتهای بیابان تو مانده بودی و من… من ماهی‌ام، نهنگم و عمّانم …

روزی تو خواهی آمد!

مگر تقصیر از دلِ ناماندگارِ بی‌درمانِ من است؟ وقتی نماز در سفر شکسته می‌شود دلِ من نشکند وقتی تو در سفری؟ دردِ دوری نگیرد وقتی دوری؟ غمِ مهجوری نکشد وقتی از تو یادی مانده با مهجوری؟ خراب نشود وقتی دنیا آباد نمی‌شود تا نیائی؟ و ام‌روز یک‌هزار و یک‌صد و پنجاه و چند سال از …

گفتا غلطی! خواجه، در این عهد وفا نیست!

نرگس طلبد شیوه‌ی چشم تو، زهی چشم! مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست — از بهر خدا زلف مپیرای که ما را شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست… — تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست؟ — چون چشم تو دل می‌برد …

او

خوشا آنان که از او می‌نویسند! ز خط و خال و ابرو می‌نویسند الف‌با ریزه‌خوار قامت اوست تمام نقطه‌ها خالِ لبِ اوست… – – – عاشقِ دل‌سوخته؛ محمدرضای آقاسی. رضوان‌الله‌علیه.

استشهادیه!

شب و روزش را نمی‌دانم. نمی‌دانم حتی آن‌جا که تو ساکن آنی اصلا شب و روز و ماه و سال و هفته دارد یا نه! فقط می‌دانم که دور است! که سخت است به آن‌جا رسیدن و دشوار است تا آن‌جا راندن. کسی که از حال شما خبر آورده بود می‌گفت شما راحت و بی …