من نمیدانم کدام از این حرفها که میگویند علامت ظهور تو اند، راست است و کدامشان دروغ!؟ یا نمیدانم کدامشان راستترند و کدامشان بیخود و یا حتی انحرافی… کار ندارم به شایعه و واقعیت بودن خبر گور به گور شدن و نشدنِ عبدالله ِ سعودیها و اخبار رسیده از کتابها که میگوید مرگش از مقدمات …
زیر ریسههای الوان نیمه شعبان، با ملودی ملایم چادرهای شربت و شیرینی و بچههای نو نوار کردهی با کلی انرژی و اشتیاق، که کلی ماشین را قطار کردهاند پشت ایستگاه صلواتیشان، که کلی ذوق میکنند وقتی شیشهی ماشینت را پائین میکشی و دست میبری لای ظرف شکلات و شیرینیای که به انضمام لبخندی دائمی تعارفت …
حضرت صاحب سلام. جشنهای شعبانیهمان هم تمام شد. امروز باید ریسهها را وا کنیم و پرچمهای رنگی «یا زهراء» و «یا حسین» را که از سومشعبان برافراشته بودیم و تا دیروز بودند تا نشان دلخوشی و روزهای سرورمان باشند. پرچم و ریسه و شربت و نقل و نبات تولدت جمع شد تا سال دیگر که …
یا ایها العزیز در آن وقت ِ نمی دانم کِی وقتی که بیائی وقتی طبیعت به پاس آمدنت، به نشئهی سرشت طبیعی اش حلول کند وقتی سرانگشتان معجزهگر موعودی موجود، به ایجازی دوباره اعجاز کند وقتی زمین گنجهای نهانش را به پای کنز عظیم خلقت بریزد؛ دیدنی ست آن لحظه که منتظرانت – آنها که …
هنوز بعد اینهمه سال که از آن بعثت دوبارهی عظیم در سامراء میگذرد، دنیا آنقدر امن نشده که حرمت از بردن نامت برداشته شود. هنوز به خواندن نامِ نامی تو که میرسیم، یاد آن حدیث معروف در بحار میافتیم که نهیمان کرده از بردن اسمت و هنوز شر اشرار آن قدر هست که حتی امان …
دل ما پیر شد اسیر شد زمینگیر شد و از هر چه خوشیست سیر شد، بس که نیامدی… حضرت باران رجای امیدواران دلیل رستگاران به تماشا سوگند و به ابر و باد و مه و خورشید و فلک که قاب خالی ماندهی پنجرهی چشم انتظاریت تار بسته است… مرد موعود اُمم بیا که زمین بعد …
پرسیدم: اوضاع بههم ریختهی دنیا و احوال پریشان شام و حجاز، گوربهگور شدن سعودیها و فتنهای که دامن بشّارالاسد گرفته را اگر بگذاریم کنار توصیفاتی که از روزهای قبل ظهور برایمان گفتهای کورسوی امیدی هست که فرجی حاصل شود و یار سفر برده باز آید؟ گفت: اولن که دنیا بههم ریخته و نریختهاش، فدای ناز …
کاش آنروز که خورشیدش بهتر و پر نور تر از همهی روزهای دیگر دنیا طلوع کردهباشد در آن وقت ِ نمیدانم کـِی مرد موعود داستان ِ راستان از گوشهی نمیدانم کجای این خاک زود تر سر بیارد و آن وقت ِ نمیدانم کــِی زودتر برسد که خواب آشفتهی ما را که بیاو پریشان است و …
بسکه تو دور بودهای نبودنت شده عقده شده حاجت شده خواهش… دعا و توبه و خواهش بر لبمان خشک شد بسکه آیهی “فاستجبنا له و فکشفنا ما به من ضُرّ…” نازلمان نکردی و نبودنت اینهمه سال، آنسان بیصبرمان بهبارمان آورد که دیگر طاقتی برای نمی دانم چند روز و ماه و سال که تا آمدنت …