ای دست‌هایت آرزوی دستهایم…

ای پیش‌پروازِ کبوترهای زخمی بابای مفقود الاثر! بابای زخمی! ‘ دور از تو سهمِ دختر از این هفته هم پَـر پس کِی؟ کِی از حال و هوای خانه غم پَـر؟ ‘ تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی یک قابِ چوبی روی دستِ میخ بودی ‘ توی کتابم هر چه “بابا آب می‌داد” مادر نشانم …

مرد قانون

همان عادلِ سال‌های تبریز بود با همان یونی‌فرمِ سفیدِ مخصوص افسرانِ راه‌نمائی و رانندگی با همان رقص مدام دست‌ها در شعاعی از اطراف سر و سینه‌اش با همان موهای حنائیِ شانه شده‌ی نیم مجعد. فقط در این ده دوازده سال که ندیده بودمش، چهار پنج درجه به درجاتِ ستوانی‌اش اضافه شده بود و تک و …

گزینه‌ها

کاش‌کی به جای همه‌ی گزینه‌های روی میزِ طرفین دعوا و همه‌ی گزینه‌های عالم فقط گزینه‌ی “آمدنت” می‌ماند و آمدنت تمام گزینه‌های دیگر را از کار می‌انداخت… یعنی که؛ کاش‌ صاحب برسد بنده به زنجیر کند… این‌روزها نمی‌دانم چرا هی خواب می‌بینم که رفیقانم لباسِ رزم به تن کرده‌اند؟ نکند بیائی و ببری‌شان و من جزء …

من شر الوسواس الخناس…

تا سردار سر آستین‌هایش را بزند پائین و با دست‌هائی که هنوز آبِ وضو از آن‌ها چکان بود سجاده‌اش را باز کند و اذان را به اقامه و اقامه را به قد قامت الصلوه برساند و تکبیر بگوید، محو ردیف‌های نامنظمِ کتاب‌هائی بودم که معلوم بود دست‌چین شده‌اند برای دم دست بودن و جلوی چشم …

جهاد

سلامٌ علی هیئت دانشجوئی آل یاسین، حین یعمرون و حین یخدمون و حین یبنون و حین یُحسنون الی الناس. و این در واقع در درجه‌ی اول، عمران و خدمت و احسان به خودشان است که: من عمل صالحاً فلانفسهم یمهدون +. ان‌شاءالله موفق باشید. – – – این‌که رهبرِ آدم، به پاس کاری که کرده‌ای …

شبی در منزل جانانه…

به نظر شما کسی که برای کار غیر مهمی زنگ بزند به دوستی و دست بر قضا، تلفن رفیقش “دایورت” باشد روی خط تلفنی که وصل است به مضجعِ نورانیِ سلطان سریر ارتضاء، امام علی پسر موسا؛ “الرضــــاء” و یک‌هو دلش هُــــرّی بریزد پائین که در این سی ثانیه و در ازدحام هجمه‌ی صداهای دردمند …

کارگران مشغول کارند!؟؛ روایت دیگری از روزمره‌گی‌های یک مدیر روزمره

( این نوشته، سر بی‌موئی است که تراشیدنش هیچ ایماء و اشاره‌ای به هیچ مخاطب و قرینه‌ی خاصی ندارد.) نیروهای خدماتی ادارات و شرکت‌های دولتی به دو قسمت کلی تقسیم می‌شوند؛ رسمی و قراردادی قِسم رسمی آن‌ها که این‌روزها نسل‌شان رو به انقراض و بازنشستگی است، مردمانی‌اند سیگاری، عبوس، طلب‌کار از عالم و آدم و …

برای مخاطبِ خاصی که پیامک‌های خاص می‌فرستد!

این‌که شهید، شاهد است درست! این‌که شهید، واسطه‌ی فیض خداوندی‌ست هم درست! حتا این‌که شهید، مُجری و مَجرای رحمت الهی‌ست هم قبول و حتا تر این‌که شهید خود رحمتِ بی‌منتهاست هم درست! اما؛ روا نیست هر رطب و یابس و شده و ناشده‌ و شدنی و ناشدنی را ببندیم به بیخ ریش شهداء و هر …