ماه: ژوئن 2017

برای حامد. برای دوسالگی شهادتش

حامد، که اصرار دارم حامد بخوانمش و واژه‌ای پس و پیشِ اسمش نگذرام، که دستش -که دست‌های ابالفضلیش – هنوز بر سر دنیا هست، که باورم داد می‌شود گاهی به آسمان نگاه کرد و سر از دنیا برداشت و از لمس مکرر و بی‌حاصلِ تاچ‌های لمسیِ آلات الکترونیکیِ نوظهور دست کشید و به آسمان دست …

آن شب قدری که گویند اهل خلوت…

نه به اتکای اَعمال و نه به بلندای آمال که نه عَملم خالصِ قابل تقدیم به تو بود و نه آمالم به قدر همت و لیاقت و تلاشم. که به پشت گرمیِ رحمتِ بی‌منتهائی که داری؛ امشب و هر شبِ قدر را می‌آیم به درت که بگویم: تو که یک گوشه‌ی چشمت غمِ عالَم بِبَرَد …

ترقه بازی

ترقه‌بازی دیروز در تهران، هر چه که نداشت، روحِ –شاید- به خواب رفته‌ی همدلی و مودت و وحدت و میهن‌دوستیِ ما ایرانی‌های به ظاهر بی‌خیال را تکانید و زنده کرد و حرکتِ دوباره داد. الغرض، خدا بلد است حتا به دستِ شقی‌ترین قومِ تاریخ، ملتی را متحدتر و منسجم‌تر کند. بماند که این جانیانِ احمق، …

امام دلها

رفته بودم تا از مصطفا برایم بگوید. از برادرش. از مصطفا حامدِ پیش‌قدم. آخرین فرماندهِ شهیدِ گردان امام حسین ِ لشکر عاشورا. قصه رسیده بود به سال‌های اول انقلاب و داشت از روزهای اول انقلاب می‌گفت و از روزی که قرار شد مصطفا برود جماران و بشود محافظ امام. قصه‌اش که به امام رسید، شوق …